۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه

فاجعه ای که رسیده است

حکایت تلخ تر از آن است که تصور می کنیم. هر چه هم که با عدد و رقم غریبه باشیم و سر از محاسبات منحصر به فرد دولت دست نشانده محمود در نیاوریم، باز هم می توانیم بفهمیم اوضاع چقدر به هم ریخته و روزگار چقدر تلخ است.

نیازی نیست حتمن عالم علم اقتصاد باشیم و یا جامعه شناس و تحلیل گر اوضاع حاکم بر ایران. نه تنها کافی است چند گزاره خبری رسمی را کنار هم بگذاریم و بعد حساب دو دو تا چهار تا کنیم تا در یابیم جامعه ایرانی در چه وضعیتی گرفتار آمده است.
یکم- مردم گرسنه اند. این را آمار های دولتی و نمایندگان مجلس می گویند. وقتی پنجاه درصد شهروندان توان تامین نیازهای خوراکی روزانه خود را ندارند و از سیری سلولی به سیری شکمی رسیده اند، یعنی فاجعه ای در حال رخ دادن است. تصور کنید چند ماه قبل تصاویر کودکان گرسنه در سومالی را. حالا جهنم ایران به آن داغی هم نیست اما 12 درصد کودکان  گرفتار سوء تغذیه و کمبود پروتئین هستند. 50 درصد جامعه ایرانی توان تامین نیازهای روزانه بدنش را ندارد.
دوم- دولت محمود، در همه این شش سال گذشته به اندازه تمام سال های بعد از انقلاب، شاید هم همه سال های بعد از کشف اولین چاه نفت در ایران، نفت فروخته و دلار به جیب زده است. همین دولت دست نشانده، مدعی است که آمار بیکاری را کاهش داده است. ادعایش به کنار، روایت رسمی کسانی که با مسائل کارگری جامعه رو درو هستند خلاف گفته های این رئیس دولتی است که آمار و نمودار های آماری را با نقاشی اشتباه گرفته است. به روایت دولت بیکاری به یازده درصد رسیده و با این شرایط باید تعداد بیکاران ایرانی به حداقل ممکن رسیده باشد، اما در همین شرایط نمایندگان مجلس به دنبال تعیین حداقل هزینه های زندگی برای جمعیت پنج میلیون نفری بیکاران در ایران هستند.
سوم- من اصلا می گویم دولت راست می گوید و کسی در ایران بیکار نیست. اگر هفته ای یک ساعت کار کند، با دستمزد 330 هزار تومان در ماه، به ازای هر ساعت کار در هفته 1375 تومان دستمزد می گیرد و در ماه 5500 تومان گیرش میاید.
حالا کافی است با این 5500 تومان سری به بازار بزند و تنها بخواهد حداقل خوراک روزانه اش، یک قرص نان تهیه کند. مابقی هزینه های زندگی هم  به کنار. به قول دولتی ها اگر همان یازده درصد بیکار باشند تامین هزینه های زندگی اشان را با نداشتن این 5500 تومان در ماه باید چه کنند؟
چهارم - می گویند کمیته امداد هست و بهزیستی و تازه یارانه ها هم رسیده است. مبارکباد. ماهیانه 44500 تومان دولت مهرورز و عدالت گستر از درآمدهای هنگفت نفتی روانه حساب های بانکی می کند. دستش درد نکند با این 45500 تومان کجای هزینه های زندگی را می توان پوشش داد؟ هزینه آب و برق و گاز را کاری نداریم، فرض را بر این می گذاریم در حال زندگی عضر حجری با چوب و آتش روزگار را سپری خواهیم کرد، نان و ماست هم نمی شود با این مبلغ خورد و نمرد.
پنجم- اوضاع بیشتر از آنی که فکرش را بکنیم بحرانی است. یادم هست دانش آموز که بودیم ما را به اجبار می بردند راهپیمایی های مناسبتی . یک همکلاسی داشتم که سال هاست از او بی خبرم. طبع طنز خوبی داشت و صدای بلندی. برای این که از راهپیمایی معاف شویم و دفعات بعدی نبرندمان، با همان صدای بلندش داد می زد؛ نه تاید داریم نه ریکا؛ مرگ بر امریکا... بعد هم ما بودیم و دفتر و پدر و مادر و مابقی داستان.
حالا حکایت این روزهای دولت محمود شده همان شعارهای دوست و همکلاسی من. دولت برای عالم و آدم شاخه و شانه می کشد. هواپیمای جاسوسی می نشاند روی زمین و می خواهد خاورمیانه را به اتش بکشاند. گوش قدرتهای بین المللی را در خیال می پیچاند و تهدید می کند که  گورستان و باتلاق خواهد ساخت از متجاوزان.
دستش درد نکند بشکند دست هر متجاوزی که گوشه چشمی به ایران دارد. اما یکی هم این صدا ها را به گوش دولت پنبه در گوش و چشم بسته برساند که این روزها نه حقوق سیاسی و مدنی که حق زندگی و زنده ماندن نیمی از جمعیت ایران مورد تجاوز قرار گرفته است.
آقای دولت، محاسبات محمودی را کنار بگذارد و یک نگاهی به همین خبرهای رسمی بیاندازد تا ببیند که اوضاع خیط تر از آن است که تصورش را می کند. فقر پله پله جلو تر می آید و زنده ماندن شهروندان را تهدید می کند.
اگر می شنود و اگر اعتقادی به اسلام دارد و مدعی حکومت اسلامی است به گوشش برسانید؛ فقر از دری وارد شود ایمان از در دیگر بیرون می رود.
به گوشش برسانید که وقتی نان نباشد، کیان خانواده می لرزد و کارگران جنسی، همان هایی که برای لقمه نانی تنشان را به فروش می رسانند، فزونی می گیرند.
به گوشش برسانید روزانه 11 نفر خودکشی می کنند و آمار افسردگی بالا و بالا تر می رود. های آقای دولت دست نشانده، من نه ریاضی ام خوب بوده و نه اقتصاد خوانده ام اما خوب می فهمم وقتی "فقر" فزونی می گیرد مردم برای یک لقمه نان و سیری شکمشان به هر کاری خود را مجاز می بینند.

۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

ابعاد پنهان یک فاجعه و تخم مرغ دزدانی که شتر دزد شدند

یک - وزیر اقتصاد دولت احمدی نژاد که برای توضیح در باره اختلاس سه هزار میلیارد تومانی به مجلس رفته بود، گفته است: این آقا( امیر خسرو آریا) قهرمان صنعتی است و سال های گذشته چند هزار شغل ایجاد کرده است. به طور حتم وزیر محترم انتظار داشتند که نمایندگان به خاطر این کارهای نیک این همه به ماجرای این اختلاس گیر ندهند و آبروی یک انسان شریف! را نبرند.
به روایت افشاگری هایی که رسانه های نزدیک به جناح حاکم در ایران داشته اند آقای قهرمان صنعتی مورد نظر وزیر تا قبل از دولت نهم که قرار بود دست دزدان و غارتگران را از بیت المال قطع کند همه دارایی اش یک گاوداری بوده و به لطف برخی از مدیران ارشد دولتی در چند سال گذشته توصیه نامه هایی دریافت کرده تا در هر مزایده و مناقصه ای خارج از تشریفات "برنده" شود. تنها برای اطلاع جناب آقای وزیر دولت مدعی عدالت گستری و مبارزه با فقر و فساد و تبعیض بخش هایی از کار هایی که با این سه هزار میلیارد تومان می شد به سرانجام برسد در ادامه می آید.
دو- حکایت اختلاس سه هزار میلیارد تومانی آقای امیر خسرو آریا و شرکا داستان ساده ای نیست که بتوان بی تفاوت از کنار آن گذشت.
سه هزار میلیارد تومان سرمایه ملی در شرایطی که بخش زیادی از شهروندان ایران زمین این روزها زندگی سختی را می گذرانند و شاخص فلاکت اجتماعی روز به روز به مرز بحران نزدیک تر می شود، می تواند گره از مشکلات بسیاری بگشاید. پیش از این توضیح دادم که با این میزان سرمایه که مستمری دو سال و نیم  یک میلیون و 800 هزار خانوار تحت پوشش کمیته امداد را تامین می کند، می شود حداقل 314 هزار فرصت شغلی ایجاد کرد. حال بگذارید با هم بخش های دیگری از این فاجعه اقتصادی را بررسی کنیم.
بر اساس اعلام نهادهای مسوول 187 هزار زن سرپرست خانوار تحت پوشش سازمان بهزیستی کشور هستند  و مستمری ماهیانه زنان سرپرست تحت خانوار 32 هزار تومان است. باز گفته همین مسوولان دولتی هم اکنون نزدیک به 40 هزار زن سرپرست خانوار پشت صف دریافت مستمری مانده اند. کل اعتبار مورد نیاز برای پرداخت مستمری یک ساله 227 هزار زن سرپرست خانوار 87 میلیارد و 168 میلیون تومان است. رقم اختلاس شده 34.5 برابر مستمری سالانه این زنان می باشد و با آن می توان برای تمام افراد این جامعه آماری شغل ایجاد کرد.
هم اکنون به گفته مسوولان میزان وام خود اشتغالی یا کارآفرینی مراکز فنی حرفه ای به هر فرد با رعایت سلسله مراحل اداری و حل مشکل ضامن پنج تا ده میلیون تومان است. باز هم به روایت گفته های همین مسوولان نزدیک به 150 هزار نفر متقاضی وام خود اشتغالی در کشور ثبت نام کرده و وام نگرفته اند. با سه هزار میلیارد تومان اختلاس می توان به 300 هزار نفر وام 10 میلیون تومانی داد.
کل اعتبار پژوهشی کشور برای برنامه پنجم توسعه 12 هزار میلیارد تومان است. یعنی سالانه رقمی معادل 2.4 هزار میلیارد تومان. در واقع یک چهارم بودجه فرهنگی کشور برای پنج سال آینده توسط آقای امیر آریا و شرکا به باد فنا رفته است.
همینطور بودجه ستاد مبارزه با مواد مخدر 70 میلیارد تومان اعلام شده، در حالی که به گفته مسوولان در سال 86 هزینه اختصاص یافته برای درمان معتادان 2.5 میلیارد تومان بوده است. هم اکنون باز هم به گفته مسوولان 1.7 میلیون نفر معتاد رسمی با مصرف روزانه داریم که سرانه درمان آن ها 40 هزار تومان اعلام شده و هزینه درمان یک ماهه با متادون رقمی نزدیک به 150 هزار تومان برآورد شده است. با این آمار توجه کنید که با سه هزار میلیارد تومان چند معتاد را می توان درمان کرد؟ در واقع کل هزینه درمان یک ماهه این 1.7 میلیون نفر 255 میلیارد تومان است و سه هزار میلیارد تومان می توانست هزینه نزدیک به یک سال درمان این افراد را تامین کند.
دوم - این تنها بخشی از فاجعه های دامنه دار سه هزار میلیارد تومان اختلاس امیرخسرو آریان و شرکای دولتی اوست. دولتی که می خواست دست چپاول گران را از بیت المال و خزانه قطع کند و به همگان انگ دزدی می زد حالا وزیر اقتصادش می گوید آقای شماره یک اختلاس – البته اگر واقعن همه کاره امیر خسرو آریا باشد – قهرمان صنعتی است
سه – محمود احمدی نژاد این روزها در سفر به امریکا اسفندیار رحیم مشایی را با خود برده تا نشان دهد که به او وفادار تر است تا آنان که می خواهند حساب او را از مشایی جدا کنند. بدون شک او از اقدامات آقای همه کاره دفترش با خبر بوده، که اگر هم نبوده باشد سندی است بر ضعف مدیریت و ناتوانی او، و حالا هم خود شریک این رسوایی مالی و فساد اقتصادی است. او که این همه سال فریاد می زد دست غارتگران بیت المال را قطع خواهد کرد، حالا خود در پاکترین دولت بعد از انقلاب به ادعای خودش، شریک غارتگران بیت المال است. اگر قرار بر قطع دستی است و مبارزه با فساد نقطه شروع احمدی نژاد است که با دزدی رای مردم در سال 88 به مسند ریاست دولت رسیده و جمع دزدان و مفسدان اقتصادی را در دولت و پیرامون خود گرد هم آورده است. او حکایت دزدی را دارد که  با حمایت عالی ترین مقام رسمی کشوراز تخم مرغ دزدی به شتر دزدی رسیده است.
آیا وقت آن نرسیده است تاعالی ترین مقام رسمی کشور که در روزهای بعد از انتخابات سال 88 با تمام قوا از احمدی نژاد حمایت کرد و منتقدان او را بی ادب و بی اخلاق توصیف کرد موضع اش را در باره این فساد بیان کند؟ آیا وقت آن نرسیده که از مردم، نامزدهای معترض به انتخابات و کسانی که این سال ها به اتهام انتقاد از احمدی نژاد محکوم شده اند، عذرخواهی و رای مردم به آن ها بازگردانده شود و تمام آنان که در این سال ها رنج و دردی سخت را بر مردم تحمیل کرده اند افسار این قدرت فساد آور را رها کنند تا دلسوزان و نخبگان چاره درد خود کنند.

۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

بیکاری ۱۵۰هزار نفر در سال گذشته

علی‌رضا محجوب، دبيرکل خانه کارگر اعلام کرده است که در يک سال گذشته دست‌کم ۱۵۰ هزار نفر کار خود را از دست داده اند.
روزهای پايانی هفته گذشته رسانه‌های داخلی ايران به نقل از رئيس مرکز آمار ايران اعلام کردند که نرخ بيکاری در ايران دو درصد کاهش داشته است. همچنين محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهور ايران و عبدالرضا شيخ‌الاسلاﻣﯽ، وزير کار نيز بار ديگر بر وعده دولت بر ايجاد دو و نيم ميليون شغل در سال جاری تأکيد کردند. اما نمايندگان مجلس و کارشناسان همچنان از غير واقعی بودن آمارها و ادعاهای دولت‌مردان سخن می‌گويند.
علی‌رضا محجوب که با روزنامه اعتماد گفت‌و‌گو کرده، گفته است: «بر اساس داده‌های تأمين اجتماعی، سال گذشته حداقل ۱۵۰هزار نفر ريزش شغلی داشته‌ايم. يعنی ۱۵۰ هزار نفر برای بيمه بيکاری به تأمين اجتماعی معرفی شده‌اند.»
اين در حالی است که بيمه بيکاری قانون سخت‌گيرانه‌ای دارد و همه افراد بيکار شده را پوشش نمی‌دهد.
عضو کميسيون اجتماعی مجلس از افزايش تعداد بيکاران تحصيل‌کرده خبر داده و گفته است: «بازار اشتغال کشور کشش جذب اين‌ها را ندارد. بر اساس بررسی‌های علمی صورت گرفته صف انتظار اين افراد برای اشتغال هشت سال برآورد شده است.»
او در بخش ديگری از اين گفت‌و‌گو با اشاره به طرح‌های اشتغال‌زايی دولت اعلام کرده است: «در بررسی‌های مربوط به دو طرح اشتغال‌زايی کشور در سال‌های گذشته ما بررسی کرديم و ديديم که در طرح "ايجاد ضربتی اشتغال" از ۳۰۰ هزار شغل وعده داده شده تنها ۲۰ هزار شغل ايجاد شده، يعنی تنها هشت درصد اين طرح تحقق پيدا کرده است. در طرح بنگاه‌های زود بازده هم ما بررسی کرديم و با توجه به داده‌های تأمين اجتماعی ديديم بر خلاف آمارهايی که اعلام می‌شود، فرصت شغلی آن‌چنانی ايجاد نشده است. دولت می‌گويد ۱.۸میلیون شغل ايجاد کرده در حالی که شغل‌های ايجاد شده شايد به ۵۰۰ هزار فقره هم نرسد.»
همچنين نماينده مردم آستانه اشرفيه در مجلس نيز در گفت‌وگو با خبرگزاری کار ايران (ايلنا)، وضعيت اشتغال و بيکاری در کشور را نگران‌کننده توصيف کرده و گفته است: «وعده رئيس جمهوری برای ايجاد دو ميليون و ۵۰۰ شغل در سال جاری، به‌هيچ‌وجه شدنی نيست. »
او که رئيس کميته صنعت مجلس نيز هست، علت اصلی عدم تحقق اين وعده را فراهم نکردن زيرساخت‌ها و هزينه‌شدن اعتبار‌های اشتغال‌زايی در جايی ديگر عنوان کرده و خواستار جذب سرمايه‌گذاران برای ايجاد اشتغال شده است.
مديرکل کار، تعاون و رفاه استان گيلان نيز هم‌زمان با اين اظهارنظر گفته است: «هزينه ايجاد هر شغل ۲۲ تا ۵۰ ميليون تومان است و ايجاد دو و نيم ميليون شغل نياز به سرمايه‌گذاری هنگفتی دارد که بايد از طريق صندوق توسعه ملی و سرمايه‌گذاری بخش خصوصی تأمين شود.»

دو و نيم ميليون فرصت شغلی بدون منبع مالی مشخص
معاونت راهبردی رياست جمهوری هفته گذشته ابلاغيه‌ای به بانک‌ها اعلام کرد و سهم آنان در تأمين اعتبار منابع اشتغال‌زايی را مشخص نمود. بر اساس اين سند، بانک‌ها بايد ۳۲ درصد اعتبار تأمين اشتغال در سال ۹۰ را تأمين کنند. آن‌گونه که معاونت راهبردی رياست جمهوری اعلام کرده است بانک‌های عامل در ايران بايد ۵۰ هزار ميليارد تومان از اعتبار مورد نياز برای اشتغال‌آفرينی را تأمين کنند.
همچنين بنا بر گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، منابع تأمين اعتبار دولت برای ايجاد دو و نيم ميليون فرصت شغلی عبارتند از اختصاص ۱۳۰ ميليارد تومان در کنار ۳۰ هزار ميليارد تومان منابع صندوق توسعه ملی، ۹۰ هزار ميليارد تومان منابع بانکی، همچنين پرداخت ۲۸ هزار ميليارد تومان مانده منابع زودبازده، تحقق ۴۵ ميليارد دلار صادرات غير نفتی و پروژه‌های عمرانی با اعتبار ۴۰ هزار ميليارد تومان.
اين گزارش از اصلاح قانون کار و تفاهم با استانداری‌ها به‌عنوان دو منبع ديگر دولت برای ايجاد فرصت‌های شغلی نام برده است. بنا بر اين گزارش تمام منابع اعلام شده توسط دولت در بهترين حالت و تحقق تمام آن‌ها تنها می‌توانند ۸۴۳ هزار فرصت شغلی ايجاد کنند. مرکز پژوهش‌های مجلس ايجاد دو و نيم ميليون فرصت شغلی را نيازمند رشد اقتصادی بالای ۲۰ درصد دانسته و برآورده شدن ادعای دولت در ايجاد دو و نيم ميليون فرصت شغلی را غيرقابل قبول دانسته است.

شش ماه گذشت و هيچ اتفاقی نيفتاد
پس از ديدار اعضای هیأت دولت با آيت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران، رسانه‌ها به بررسی ميزان پيشرفت شعارهای اقتصادی احمدی‌نژاد پرداخته‌اند. بنا بر سلسله گزارش‌هايی که در خبرگزاری فارس منتشر شده است دولت در پنج ماه گذشته عملکرد قابل دفاعی در حوزه جهاد اقتصادی ندارد.
همچنين بر اساس برآورد خبرگزاری مهر، بنا بر وعده دولت برای ايجاد دو و نيم ميليون فرصت شغلی در سال در پنج ماه نخست سال جاری بايد دست‌کم يک ميليون و ۴۱ هزار فرصت شغلی به‌وجود می‌آمد اما تا به حال نه تنها آماری در اين‌باره ارائه نشده است بلکه به گفته هادی مقدسی، رئيس کميسيون اجتماعی مجلس و عضو شورای عالی اشتغال، هنوز متقاضيان دريافت وام‌ها و اعتبارهای بانکی برای اشتغال در هزارتوی سيستم بانکی معطل هستند.
نماينده مردم بروجرد در مجلس به مهر گفته است: «هيچ اثری از اشتغال‌آفرينی جديد دولت در سال ۹۰ تا به حال به چشم نمی‌آيد.» به گفته او «متأسفانه تاکنون در اين زمينه هيچ کاری صورت نگرفته است و می‌توان گفت در سال ۹۰ هنوز هيچ فرصت اشتغالی جديدی شکل نگرفته است، علاوه بر اين استان‌ها نيز گزارشی مبنی بر انجام اقدامات لازم به‌منظور دستيابی به سهم اشتغالی خود ارائه نکرده‌اند.»

طرح‌های نيمه‌تمام صنعتی
در حالی که رضا فاطمی‌امين، رئيس ستاد طرح تحول اقتصادی، دو روز پيش از پرداخت اعتبار واحد‌های صنعتی از مرکز هدفمندسازی يارانه‌ها خبر داد، خبرگزاری مهر امروز در گزارشی از پنج هزار و ۶۰۰ واحد صنعتی نيمه‌کاره در کشور نوشت که همچنان منتظر گشايش منابع اعتباری وعده داده شده هستند.
رئيس ستاد طرح تحول صنايع به خبرگزاری مهر گفته است که اين پنج هزار و ۶۰۰ واحد صنعتی با پيشرفت ۶۰ درصدی کار متوقف شده‌اند و وزارتخانه صنعت، معدن و تجارت در تلاش است که منابع اعتباری اين طرح‌ها را تأمين کند.
اين گفته‌ها در حالی است که بنا بر گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس دولت در صدد است که با بهره‌گيری از اعتبارات بانک‌های دولتی به پروژه‌های صنعتی پول تزريق کند اما اين بانک‌ها هنوز نتوانسته‌اند مطالبات معوق سال‌های گذشته خود را دريافت کنند و بسياری از صنعتگران به دليل رکود حاضر بر اقتصاد ايران توان پرداخت مطالبات بانکی را ندارند.
این گزارش را می توانید در زمانه هم بخوانید

حکایت تلخ تازیانه هایی که بزرگی می آفرینند

درد و رنج تازیانه چند روزی بیش نیست
راز دار خلق اگر باشی، همیشه زنده‌ای

بر ساحل سلامت از وبلاگ هایی است که در این سال ها با همه فشار هایی که بر نویسنده او وارد شده همچنان به روز می شود و نویسنده این وبلاگ هم کسی نیست جز سمیه توحید لو دانشجوی دوره دکترای جامعه شناسی دانشگاه تهران و از بازداشت شدگان روزهای بعد از انتخابات سال 88.
در این نوشتار نه  قصد معرفی توحید لو را دارم که خود در شمار وبلاگ نویسان نامدار است و نه شرح آن چه که او نوشته است، تنها دردی را که در این روزها او تحمل کرده است آن قدر تلخ است که گذر از آن به سان یک خبر در میان انبوه خبرها ممکن نیست.
گویا قاضی پرونده توحیدلو حکم به حبس و شلاق او داده است و روز گذشته قاضی وبلاگ نویس را برای اجرای حکم فراخوانده و تازیانه های استبداد بر تن او نشسته است.
باور این که کسی را برای عقاید سیاسی و نوشته هایش که باب میل حاکمان نیست تازیانه بزنند این روزها کمتر باور کردنی است اما گویا دستگاه قضایی تصور کرده است با چند تازیانه بر پیکر یکی از نخبگان این سرزمین مانایی حکومت را بیشتر می کند و مخالفان و منتقدان را تنبیه و تحقیر.
واقعیت اما این است که آن چه که در باره سمیه توحید لو رخ داده نه تحقیر او که تحقیر سیستم مدعی عدالت و آزادی است که تاب کوچکترین نقد ها را هم ندارد و بر این باور است که منتقدین را یا باید به حبس انداخت و یا به زور تهدید و تحقیر ساکت کرد. غافل از آن که انانی که به راهشان ایمان دارند با هر ضربه ای محکم تر می شوند و راسخ تر.
سمیه توحیدلو تنها چند ساعت بعد از انتشار نوشته اش در باره آن چه که بر او گذشته فضای رسانه های ایران را تسخیر کرد و بی تردید جهانیان نیز فهمیدند که رفتار حاکمان آزاد ترین کشور دنیا با منتقدانش چگونه است.
حکومتی که کینه توزی و خشم  تنها ابزارش برای ماندگاری شده و در این سالها از هیچ کوششی برای به تعبیر خودش "شکستن" منتقدینش فرو نگذاشته به چنان وضعیتی دچار شده که تصور می کند با چند تازیانه بر پیکر یکی از زنان و فعالان جامعه اش میتواند جشن ماندگاری بگیرد و دیگران را بشکند بی آن که تصور کند این رفتار تنها و تنها چهره حکومت را عریان تر می کند و واقعیت آن را نمایان تر می سازد.
سمیه توحیدلو نه تنها با این تازیانه ها تحقیر نشد که بزرگتر شد و عزیز تر. تنها آن چه که باقی می ماند این است که این تازیانه ها برای حکومت استبداد چه چیزی را به ارمغان اورد؟
پی آسمان زد همانا تبرزن  را هم بخوانید.
**این نوشته سراسر آکنده از خشم است و پاره پاره بودنش را بگذارید به حساب فروخوردن خشم. تا بنشیند این خشم و باز بنویسم به دروود.

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

جهان آرایی که فراموش نمی شود


در میان تمام خبرهایی که در این روزها منتشر شد، خبر درگذشت مادر یکی از قهرمانان این سرزمین هم بود که گویی چندان برای رسانه های مکتوب و حتی صدا و سیما جذاب نبود تا به کنکاش در آن بپردازند.
یک زن سالخورده که بیشتر به نام فرزندش،" شهید محمد جهان آرا" شناخته می شد. جهان آرا یکی از قهرمانان این سرزمین است. فرمانده سپاه خرمشهر که نه در میدان جنگ و نبرد برای بازپس گرفتن گوشه ای از سرزمین مادری بلکه در حادثه ای ناخواسته چشم از جهان فروبست.
شاید اگر حکومت در این سالها تلاش نمی کرد تا همه ارزش های یک ملت را به نفع خود مصادره و شهروندان را درجه بندی کند و به پاسداشت قهرمانان دفاع از میهن رنگ و بوی حکومتی بدهد و از آنها برای مقابله با مخالفانش بهره بگیرد، امروز جهان آرا آوازه ای داشت به اندازه تمام قهرمانان این سرزمین و تصویرش جایگزین هزاران الگوی نادیده و ناشناخته جوانان سرزمین ما بود.اما درد آن جاست که حکومت می خواهد همه چیز را سیاسی کند و در اختیار خود قرار دهد و سهم دیگران را به هیچ انگارد. همین شیوه ظلمی را در حق قهرمانان مبارزه میهنی و جوانان روا داشته که امروز فرسنگ ها دور تر از هم ایستاده اند. مبارزان دفاع از میهن به فراموشی سپرده شده اند و حکومت آنها را سپر خود کرده و جوانان بی تفاوت به آن همه از خود گذشتگی برای میهن میلی به شنیدن از قهرمانانش ندارد و چه تلخ است این داستان.
شاید از خوش شانسی من بوده که "شهید جهان آرا" را از کودکی و در پس همان صدای "خرمشهر آزاد شد" دوست داشته ام، چون پاره ای از سرزمین مادری را از دشمن بازستانده و "اشغالگر میهن" را بیرون رانده است. مگر می شود به قهرمان ملی افتخار نکرد. مگر می شود از رئیسعلی دلواری، ستارخان و باقرخان، میرزای جنگلی و دیگر سرداران مبارزه با اشغال میهن نماد ساخت و "او" که نزدیکتر بوده در همین سه دهه گذشته  ایستاده و مبارزه کرده است را به فراموشی سپرد.
این ظلم حکومت است که به گمان خود لطف کرده در حق "آنهایی" که برای دفاع از سرزمین به میدان مبارزه رفتند و بعد "نانش" نصیب کسانی شد که فرسنگ ها دور تر و در خانه های امن و هزار تو از کنار حمله دشمن ثروت اندوختند و نام و جایگاه کسب کردند و حالا میراث دار همه چیز ما شده اند. همه ی "مقاومت ها" و از خود گذشتن ها بی آن که ذره ای از خود گذشتن و از قدرت گذشتن را یاد گرفته باشند را به نام خود زده اند.
آنهایی که در تمام این سال ها به نسل من و بعد از من نگفتند اگر دو فرزند "ساره امام زاده" در میدان مبارزه علیه دشمن شهید شده اند، دو فرزند دیگرش در زندان های پهلوی و جمهوری اسلامی جان دادند. یکی پیش از انقلاب و در زیر شکنجه ساواک و دیگری در اعدام های سال 67 و در زندان های جمهوری اسلامی قربانی نظام خود کامه شده اند.
راستی مادر شهید محمد جهان آرا مادر "حسن جهان آرا" هم بود. او این سال ها اجازه داشت بر مزار "حسن" هم برود؟ او می دانست"حسن" را کجا به خاک سپرده اند؟ به او گفته بودند که "حسن" هم اعدام شده است؟
آنانی که این روزها بر مسند امور نشسته و برای صدور پیام تسلیت از هم سبقت می گیرند، سال های قبل به مادر"محمد و حسن" گفتند که دلیل اعدام یکی از فرزندانش با آن همه هزینه که برای میهن داده و حالا دیگران بر سفره اش نشسته اند چه بوده؟ راستی آن قاضی شرع که حکم به اعدام "حسن جهان آرا" داد و دل مادری که سه فرزند دیگرش را برای انقلاب داده بود شکست، فرصت عذرخواهی از این مادر و هزاران مادر دیگر را پیدا کرد؟
ساره امام زاده بعد از چهار فرزندش که سرنوشتی ماندگار داشتند به ابدیت پیوست اما آنان که با او چنین کردند چه پاسخ دارند و با چه رویی برای مرگش پیام تسلیت می فرستند بی آن که از بابت ظلمی که در حق او داشته اند پوزش بخواهند.
البته از حکومتی که خانواده باکری و همت را به خاطر دفاع از حقوق معترضان به حکومت بر نمی تابد و در رسانه هایش "حرمت" خون شهیدان را پاس نمی دارد انتظاری نیست و این نوشته تنها برای یادآوری این بود که "ساره امام زاده" فرزند دیگری هم به نام حسن داشت که اگر حکومت حکم به اعدامش نمی داد شاید مادر در روزهای باقی مانده عمرش پناهی داشت و با این همه درد و تنهایی چشم از جهان فرو نمی بست.
* نوشته محمد علی ابطحی در باره حسن جهان آرا را اینجا بخوانید. 
**پدر جهان آرا ها در انتخابات سال 88 از میرحسین موسوی حمایت کرد.
*** محمد جهان آرا در حال بازگشت به تهران در پی سقوط هواپیما در کهریزک شهید شد.

۱۳۹۰ شهریور ۱۹, شنبه

شیوه محاسباتی احمدی نژاد


باهنر نایب رئیس مجلس چند سال قبل گفته بود دیدگاه احمدی نژاد مهندسی است. او می خواهد کوه را از سوراخ سوزن رد کند. حالا برای این کار ممکن است کوه را هم پودر کند.
فاطمه رجبی همسر غلامحسن الهام در سال های نخست حضور احمدی نژاد در مقام ریاست قوه مجریه کتابی در رثای او نوشت و رئیس دولت را معجزه هزاره سوم خواند.
به گفته احمد خاتمی به نقل از رهبری، دولت احمدی نژاد بهترین دولت ایران بعد از عصر مشروطه است.
در تمام نقدهایی که اصول گرایان به دولت و حاشیه سازی هایش دارند، حساب رئیس دولت را از همراهانش - که جریان انحرافی نامیده شده اند - جدا می کنند.
به روایت اسناد موجود احمدی نژاد دارای مدرک دکترا از دانشگاه علم و صنعت است.
این گزاره ها کوتاه و پی در پی را برای این روایت کردم تا گوشه ای از توان تحلیل معجزه هزاره سوم، دکتر مدعی مدیریت جهانی را در ادامه نشان دهم.
احمدی نژاد، رئیس دولت در کرج گفته است که برای هر کیلو سیب زمینی 250 لیتر آب مصرف می شود. به روایت او برای یک کیلو سیب زمینی 50 هزارتومان آب هزینه می شود. او این اعداد و رقم را از کجا آورده است و چگونه به چنین رقمی رسیده است را خودش باید توضیح بدهد.
نکته اینجاست که او در تمام سال های گذشته هم با همین محاسبات مملکت داری کرده است و این چنین آمارهایی از خود به جای گذاشته که نتیجه اش به روایت مرکز آمار ایران رشد شاخص فلاکت شهروندان بوده است و بس!

۱۳۹۰ شهریور ۱۷, پنجشنبه

وبلاگ می نویسم پس هستم

یکم - عمر بلاگستان فارسی یک سال بیشتر شد و پیر تر و به تبع آن آماتور - این فرزند عاصی و سرکش من هم - یک سال بزرگتر و شاید هم پیرتر. در این پنج سال که اماتور متولد شده بسیاری را رنجانده و شاید تعدادی را هم هر چند اندک سر ذوق آورده است.  از رنجیدگان این سالها اگر هنوز خواننده این وبلاگ هستند عذر می خواهم و می گویم: زبان آماتور تلخ است چرا که وظیفه اش را از همان ابتدا نوشتن از تلخی ها گذاشته بود و وظیفه ای جز این برای وبلاگ نویسی که می خواست از تیغ سانسور در نشریه رسمی در امان باشد تصور نکرده بود. همه تلاش آماتور این بود که در روایت هایش آن چه را که می بیند بازگو کند و تا آنجا که سوادش قد می دهد. از گروه دوم نیز سپاسگزارم که ذوق خود را با آماتور شریک شدند و مایه دلگرمی این کمترین شدند.
دوم - من همچنان می نویسم پس زنده هستم. برای من در این سال ها که راهی به رسانه های چاپی و آنلاین یافته ام هیچ لذتی بالاتر از نوشتن آن هم وقتی که به دور از ترس از سانسور های اجباری می نویسی نیافته ام، نوشتن نوعی زندگی کردن است و گزاف نیست اگر روزهای را که ننوشته ام باید در شمار مردگان قرارم دهید. برای همین همچنان می نویسم و تلاشم بر این است که در این نوشتن نه جانب اعتدال و انصاف که خصایص اخلاقی با دایره تعریف گسترده هستند که جانب واقعیت موجود را نگه دارم و روایت گر درد هایی باشم که بر جامعه ای که در آن زیست می کنم زخم می زنند. پس تا روزی که درد هست من هم روایتگر دردم.
سوم - وبلاگ نویسی جذابیت های خاص خودش را دارد و البته سختی های خاص هم. این که می توانی به کوتاه ترین زمان ممکن روایت شخصی خودت از مساله و خبری را به جهان بزرگ و بی مرز - اگر فیلتر نوشی و مسدود - انتقال دهی و مخاطبان بی واسطه دیدگاهایشان را به تو انتقال دهند تنها و تنها در دنیای مجازی و بلاگستان امکان پذیر است. برای همین گاه یک اشتباه کوچک می تواند برای همیشه در ذهن فضای مجازی جهان باقی بماند و با هیچ وسیله ای امکان اصلاح آن را نخواهی یافت و همین بر انت می دارد که مراقب باشی تنها برای بودن و خالی نماندن عریضه، به عریضه نویسی روی نیاوری.
چهارم - این روزها بخش زیادی از افراد به دنیای مجازی پیوسته اند و زندگی مجازی پیشه کرده اند. شبکه های مجازی همچنان حلقه ای واسط گویی دهکده جهانی را پدید آورده اند و فاصله چند صد فرسنگی مرزهای خاکی به ثانیه ای قابل پیمودن شده است.جهانی سرشار از نوشته های کوتاه و بلند، شرح شادی ها و غصه ها، روایت های انی از رویدادها و تحلیل رویداد ها، کتاب ها و فیلم ها و هر آن چه که امکان نشر دارد با کوتاه ترین زمان منتقل می شوند و دیگران را در لذت خواندن و دیدن و دانستن شریک می کنند. اما هیچکدام از این ها نتوانسته اند وبلاگ نویسی را از رونق بیاندازند. گویی هر چه که می گذرد بلاگستان از دفترچه یادداشت های شخصی به سمت رسانه ای قابل اعتماد و محلی برای گفت و گوی عمومی در باره مساله های جامعه  شتاب می گیرد.
جالب تر آن که این دنیا آن قدر پر کشش و پر توان بوده که حتی مخالفان جریان آزاد اطلاعات را نیز به درون خود کشیده است و حال مخالفان آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات خود وبلاگ می نویسند و در دنیای مجازی حضوری پر رنگ دارند. آرام آرام زبان گفت و گو و نقد را یاد می گیرند و برای پاسخ گفتن به خواندن روی می آورند و جهان بسته اشان فراخ تر و فراخ تر می شود.
پنجم - من همچنان وبلاگ می نویسم و تلاش می کنم کمی منظم تر از پیش فرزند خوبی برای این جهان بزرگ پرورش دهم. فرزندی که گرچه زبانش سرخ است اما نگاه اش دور از واقعیت نباشد. شما را هم دعوت می کنم به جای گوشه نشینی و افسوس روزهای خوب از دست رفته و امید بستن به روزهای که قرار است برسند، نقشی در این جهان مجازی بازی کنید و به راهی که آغاز کرده اید ادامه بدهید. دیر یا زود سرانجام جریان آزاد اطلاعات هیبت تمام دیکتاتورها را در هم خواهد شکست و ما دوباره بی هیچ هراسی از سانسور و توقیف و تهدید خواهیم نوشت. شاید آن روز روایت گر شادی های مردمانمان بودیم برای همه دنیا.
 پ .ن - به هزار دلیلی که پیش از این دیگران گفته اند من هم بلاگفا را ترک می کنم برای همیشه.






۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه

آیا دوران احمدی نژاد به پایان رسیده است؟

آیا دوران احمدی نژاد به پایان رسیده است؟
اصول گرایان بسیار دل خوش داشتند تا شاید احمدی نژاد تمام آرزوهای آنان را برآورده سازد و "دولت موعودشان" را مستقر سازد. برای همین در حمایت از او در سال های گذشته کم نگذاشتند و مقام رهبری که همواره تلاش می کرد خود را فراتر از دسته بندی های سیاسی درون نظام نشان دهد، در خطبه های نماز جمعه بعد از انتخابات او را از "هاشمی " که پیش تر گفته بود هیچ کس برای ما هاشمی نمی شود، به خود نزدیک تر دانست و مواضعش را هماهنگ تر.

حال تنها دو سال از عمر دولت دهم می گذرد و معترضان به رفتار و گفتار احمدی نژاد سخت ترین فشارها را تاب آورده اند که همگان در اردوگاه اصول گرایی به نقد دولت و احمدی نژاد نشسته اند و واقعیت را نمی توانند کتمان کنند که کارنامه او در برابر شعارها و وعده هایی که داده است قابل قبول نیست. 

کمتر هفته ای است که در خطبه های نماز جمعه شهرهای مختلف، نمایندگان ولی فقیه از وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم و پروژه های ناتمام گلایه نکنند. نمایندگان مجلس طرح سوال از رئیس قوه مجریه را تا هیات رئیسه اورده اند و نگران این هستند که این طرح سوال می تواند تنها یک تریبون به "معجزه هزاره سوم" بدهد تا باز هم با کلی گویی و حمله به دیگران از پاسخ گفتن به واقعیت ها بگریزد.

کارنامه دولتی که قرار بود "دولت اسلامی" باشد در هر یک از حوزه ها آنقدر نقطه ضعف دارد که جز وزیران دولتی و نزدیکانش کسی به آن نمره قبولی ندهد. چه در حوزه فرهنگ که اگر چه وعده داده بود تا آرزوهای محافظه کاران سنتی را برآورده سازد حال بیشترین آمار تولید فیلم های ضعیف و کپی برداری شده را دارد و آثار ارزشمند سینمایی به انگشتان یک دست هم نمی رسد و چه در حوزه نشریات و رسانه ها که میدان را انقدر تنگ کرده که هر روز عمر هزاران درخت بر باد می رود تا خبرگزاری ها تولیداتشان بر روی صفحات کاغذی به دست دیگران برسد و چه در حوزه کتاب که کمترین میانگین تیراژ 17 سال گذشته را به دست آورده است.

اگر محافظه کاران سنتی از تمام رویداد های بالا خرسند باشند اما نمی توانند چشمشان را بر تلخی های کام مردم ببینند. رسیدن تورم به مرز 19 درصد در ماه های نخست سال و شدت گرفتن تعطیلی واحد های تولیدی و افزایش جمعیت بیکاران و به تبع آن بالا رفتن آمار خشونت های اجتماعی ناشی از عصبیت و خشم مردم و همچنین رشد درصد خودکشی و طلاق دستاورد دولتی است که می خواست سفره مردم را نفتی کند و از دزدی بیت المال جلوگیری کند. 

حالا همراهان دیروز او سخت ترین منتقدانشان هستند که از وضع معاش مردم ناراضی اند و در این راه دولت را مقصر می دانند که باسیاست هایش چنین وضعیتی را به بار آورده است. در تازه ترین نقد ها مقام رهبری هم به شمار نقادان دولت وارد شده و از دولتمردان خواسته تا با پرهیز از وعده های تازه وعده های داده شده را برآورده سازند و به حل مشکلات مردم همت گمارند.

دولتی که می خواست تعبیر تمام رویا های اصول گرایان و پیران محافظه کارش باشد حالا پاشنه آشیل اصول گرایی و عامل تفرقه است. نه کارنامه ای دارد که بتوان از آن دفاع کرد و نه چاره ای که بتوان از آن گذشت. گویا چاره کار تنها در مهار کردن دولت سرکش و بی اصولی است که رمز ماندگاری خود را در قربانی کردن دیگران و گذشته می دانست. خود اما حالا در قربان گاه است و باید تاوان تمام اشتباهات را بدهد. او نه اکنون معجزه هزاره سوم اصول گرایان است و نه دولت موعود بلکه رئیس دولتی است که سخت ترین هزینه ها را به نظام وارد کرده و بخشی از نیروهای درون نظام را به اپوزیسیون تبدیل کرده است.

حال به تعبیر نمایندگان مجلس و نقل از مقام رهبری باید این دو سال نیز او را تاب آورد تا به اشتباه تاریخی سال های گذشته اعتراف نکرد اما این که تاب آوردن او به مصلحت این روزها چه میزان بر هزینه های حکومتداری خواهد افزود و نظام جمهوری اسلامی را در مسیری سخت تر قرار خواهد داد سوالی است که گویا کسی نه قصد اندیشیدن به آن دارد و نه در فکر چاره کار است که اگر بود چنین تدبیری و مجلس، مجلس نمایندگان بود حالا باید حکم به بی کفایتی رئیس دولتی میداد که مسیر معجزه هزاره سوم تا پاشنه آشیل نظام را به سرعت طی کرد و چون او هیچ کس نمی توانست این همه هزینه را بر حکومت جمهوری اسلامی تحمیل کند.