۱۳۹۳ مرداد ۲۴, جمعه

تازیانه نقد مشاور فرهنگی استاندار

یکم - بهانه بازگشت: بعد از مدت‌ها سراغ وبلاگ نویسی آمدن انگیزه می‌خواهد. یک محرک که ناچارت کند دوباره برگردی همانجایی که از آن شروع کرده‌ای. این روزها انگیزه دارم به واسطه دو اتفاق. یکی مرور خاطرات با دوستی که پس از 13 سال روایت روزهای رفته و حرف‌های گفته و نگفته را داریم و دیگری هم اشتیاق و علاقه همچنان پایدار من به رصد کردن خبرهای دور از مرکز. خبرهایی که کمتر به چشم رسانه‌های جریان اصلی می‌آیند. خبرهایی که در ایران و رسانه‌های داخلی به اسم اخبار شهرستان‌ها ممکن است در انبوه خبرهای سراسری و جهانی اندک جایی پیدا کنند برای دیده شدن. خوانده شدنش را نمی‌دانم. برای همین من بعضی روزها ساعت‌ها به دنبال وبلاگ، سایت خبری و یا نشریه‌ای در استان‌ها و شهرستان‌ها وب‌گردی می‌کنم تا شاید خبری را ببینم که دیگران ندیده یا برایشان اهمیت نداشته است. همینجا از همه آنانی که دستی دارند در نوشتن در بیرون از پایتخت و چند شهر بزرگ دیگر درخواست می‌کنم اگر وبلاگ یا سایتی را می‎شناسند آدرسش را برای من بفرستند.
دوم - داستان عکاس‌های منتقد و شلاق مشاور فرهنگی استاندار
دیروز در همین وب‌گردی‌ها خبری را بر روی سایت صدای قزوین دیدم که از محکومیت دو عکاس قزوینی به شلاق حکایت داشت. داستان هم به روایت سایت‌ها و وبلاگ‌های قزوینی - که این روزها از رمق افتاده‌اند- از این قرار است که آقای محمدجواد (محمدعلی)  حضرتی‌ها مشاور فرهنگی استاندار و مدیرکل سازمان میراث فرهنگی و گردشگری قزوین کتابی منتشر کرده و خلیل امامی هم به نقد کتاب نشسته است. بعد یکی با نام مستعار و در دفاع از حضرتی هر چه که در دل پنهان داشته و فرصت گفتنش را تا آن روز نداشته روانه خلیل امامی کرده است تا نوبت به عباس علی‌پور دیگر عکاس قزوینی برسد که در دفاع از همکار خود جوابیه‌ای بر جوابیه مدافع آقای مشاور استاندار بنویسد و چند سوال کلیدی را مطرح کند. تازه این نقد جایی هم در هفته‌نامه تابان که جوابیه پر از توهین آقای مشاور استاندار را منتشر کرده، نیافته است.
آقای مشاور هم که پس از مدت‌ها دوباره به میز قدرت برگشته برای نشان دادن قدرت خود، شکوائیه به دستگاه قضایی برده که هر نقاد و روزنامه‌نگار و نویسنده و هنرمندی را مجرم به ذات می‌بیند. نتیجه دادگاه هم محکومیت دو عکاس منتقد کتاب مشترک آقای حضرتی و شهرداری قزوین به 75 ضربه شلاق است.
من حضرتی را از شب‌های شعر عبید و هفته‌نامه حدیث قزوین می‌شناسم. بعدها در جلسات شورای هماهنگی اصلاح‌طلبان قزوین هم دیدمش و در نخستین انتخابات شورای شهر قزوین هم نامزد اصلاح‌طلبان بود. پیش از همه این‌ها هم رد آقای مدیرکل فعلی را در همین سازمان گردشگری می‌توان پیدا کرد. از همان زمان که گردشگری و میراث فرهنگی زیرمجموعه وزارت ارشاد بود تا به امروز که یک سازمان مستقل شد، حضرتی در آن نقشی داشت.
فرض را بر این بگذاریم که همه کارهایی که او در این سال‌ها کرده است، برای شناساندن قزوین و جاهای دیدنی آن به دیگر شهروندان ایران و جهان بوده و بس. در قبال همه این کارها هم نه درآمدی داشته (که داشته) و نه اعتباری کسب کرده است. و بازهم فرض را بر این بگذاریم که حق با آقای حضرتی است و او بهترین و توانمندترین عکاس قزوین و اصلا جهان در عکاسی از طبیعت است. او همانطور که شاعر خوبی است، معلم خوبی است، مشاور خوبی است، مدیرکل خوبی است، می‌تواند عکاس خوبی هم باشد. حالا اگر همه این فرض‌ها درست باشد ( که نیست) بازهم کار مشاور فرهنگی استاندار برای شکایت از دو عکاس تنها به خاطر نقد فنی کتاب او، اقدامی نادرست و در تضاد با آزادی نقد و بیان است.
مگر این که فرض را بر این بگذاریم که آقای مدیرکلِ مشاور فرهنگیِ شاعرِ سیاست‌مدارِ معلمِ شاعر نقد گریز و نقد ستیز است و هر چه که در سال‌های گذشته بر دیگران نقد نوشته، از سر کین شخصی بوده و رابطه‌ای با نقد ندارد. حالا تصور کنید که ایشان مشاور فرهنگی استاندار است و در این حوزه باید او و سایر مسوولان را به نقدپذیری سعه صدر بخواند و راهنمایی‌شان کند که مبادا بر نقد و نظر دیگران تندی پیشه کنند. حتما راه نخستی که پیش‌پایشان می‌گذارد همان دادگاهی است که رابطه‌اش با صاحبان قدرت و اهل هنر و فرهنگ سال‌هاست نمایان شده.
سوم- حرفی نمانده جز این که اهل رسانه و فرهنگ و هنر در قزوین اگر فرصت کردند تکانی به خود بدهند و از آقای مشاور بپرسند که چرا چنین شده آن هم در دولتی که ادعای گزاف بسیار دارد.