۱۳۹۱ فروردین ۱۳, یکشنبه

شرمساری ایرانی

من تا به حال دوستی بلند مدت با افغان ها نداشته ام. تنها خاطره مشترکم از یک دوست افغان به سال های پیش از دانشگاه برمی گردد که تابستان را سرگرم برق کشی شدم با استاد حسن نامی.
هنگام کار در دانشگاه رجا قزوین با "احمد" سرایدار آنجا که افغان بود، دوست شدم. نهار را در اتاقک او می خوردم با او در باره افغانستان گپ می زدم. او مزار شریفی بود و از خانواده ای متوسط که به ناچار خاک کشورش را ترک کرده بود. به دانشگاه نرسیده بود اما مساله های ریاضی ناتمام دانشجویان را بعد از پایان کلاس، روی وایت برد حل می کرد و آرزویش این بود که روزی دوباره به سرزمین مادری اش باز گردد، درس بخواند و مهندس شود.
همان سال، من دانشگاه آزاد قبول شدم و بر خلاف وعده ای که به احمد دادم تا او را باز هم ببینم، هیچ گاه ندیدمش. شاید تا همین امروز هم احمد را به کاملا فراموش کرده بودم، اما همین خبر کوتاه از ایران کافی بود تا باز هم به یادش بیافتم و آن همه رنج که او کشید.
احمد افغان در دانشگاه رجا قزوین، با سری پائین می آمد و می رفت. خوش چهره بود و خوش زبان اما کمتر گرم می گرفت. مدیر اداری دانشگاه به او دستور داده بود که زمان استراحت دانشجویان در راهروها پیدایش نشود. نگاه بد نداشته باشد و سرش به کار خودش باشد. احمد می ترسید که اخراجش کنند و بیکار بماند. ناچار شود در ایران کار ساختمانی کند و فحش بشنود.
حالا 15 سال تمام از آن روزها گذشته و احتمالا احمد به کشورش بازگشته، درس خوانده و مهندس شده است، شاید هم سرگرم خدمت به همان مردمی که می گفت، نماد رنج و ظلم تاریخند. افغانستان اگر چه هنوز روی آرامش ندیده و ملتهب است اما خیلی از افغان های مهاجر به کشورشان بازگشته اند. تلاش می کنند تا کشورشان را بسازند، رسانه هایشان آزادی بیشتری از رسانه های ما دارند، زنانشان با همه محدودیت ها برای فردایی بهتر جنگیده اند و اوضاعشان بخواهیم یا نه بهتر از ماست.
آنها پیشینه مشترکی با ما دارند، فرهنگ و زبانی مشترک که در این سال ها ما به آن افتخار کرده ایم. حال اما گویی ما پسگردهای تاریخیمان را ادامه می دهیم و وروود افغان ها را برای امنیت!! خانواده ها ممنوع کرده است. تلخ است این خبر اما واقعیتی است که نشان از خود برتر بینی ما دارد.
این نوشته کوتاه را تقدیم می کنم به احمد افغان و همه افغان هایی که در این سالها دیده ام و یا در شمار دوستان مجازی من بوده اند. به آن ها می گویم؛ امنیت ما را شما به خطر نیانداخته و نمی اندازید، بلکه دگم اندیشانی تهدیدمان می کنند که تصور می کنند، برترین تاریخ و جهانند. آنها هم به ما ظلم کردند و هم بر شما ورنه ما دوستیم برای همیشه و از این پس، هر کجا هر افغانی را ببینم بیش از گذشته دستش را به دوستی می فشارم و از او عذر می خواهم برای این رفتار شرمسارانه جاکمان ایران.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر