اگر ایران نفت نداشت، انگلیس
و امریکا دلیلی برای کودتا علیه دولت مصدق داشتند؟ این سوالی است که برای یافتن پاسخ
آن نیازی به کنکاش بسیار نیست. چه ایران با منابع زیر زمینی غنی و جایگاه جغرافیایش
در منطقه خاور میانه، جذابیتهای ویژهای داشته است و همین سبب شده که دولتهای غربی
همواره به دنبال یافتن پایگاهی در این سرزمین باشند.
اما اگر ایران از نظر منابع
زیز زمینی فقیر بود، آیا باز هم جذابیتی برای انگلیس و امریکا داشت تا در امور داخلی
این کشور دخالت کنند و بنیان حکومت مردمی و دموکراتیک دکتر مصدق را براندازند؟ طرح
این پرسش به این دلیل است که نقش نفت به عنوان یکی از موانع اصلی دموکراسی در ایران
بازخوانی شود و در یابیم که این طلای سیاه چگونه به منبعی نفرین شده برای ما تبدیل
شده است.
واقعیت این است که هیچ سیاستمداری
خالی از اشتباه نیست و مصدق نیز در شمار همین انسانهای سیاستمدار، با این تفاوت که
او سودای دموکراسی و توسعه و البته استقلال ایران را در سر داشت و در این راه تا آنجایی
که در توانش بود ایستاد و آنجایی که کودتاچیان با کمک نیروی خارجی، قصد جانش را کردند،
چارهای جز تسلیم نیافت.
از بدشانسیهای دولت مصدق
بود که ملی شدن صنعت نفت او همزمان با اوج گیری "سرخها" در منطقه بود. شاید
اگر شوروی کمونیست وجود نداشت، امریکا، هیچگاه دست در دست انگلیس نمیگذاشت تا حکومت
مصدق فرو بریزد و دیکتاتوری و استبداد به ایران باز گردد. اما هراس انگلیسیها نه از
گسترش کمونیست در ایران که برای از دست رفتن منافعشان در ایران بود.
مصدق برای اینکه ریشه استعمار
در ایران را بخشکاند، سیاست موازنه منفی را در پیش گرفت. چه همان زمان که انگلیسیها
در جنوب ایران، امتیازهای بیشماری داشتند، روسها هم چشم به شمال ایران دوخته بودند
و میخواستند که از همان امتیازها برخوردار
شوند. اگر حکومت به این خواسته تن در میداد، از ایران چه بر جای میماند جز سرزمینی
که بلوک شرق و غرب به تقسیم منابع زیر زمینی آن نشستهاند و عرض خود میبرند و زحمت
ما میدارند؟ چاره کار جز آنچه که مصدق کرد، نبود. او باید ریشههای دخالت خارجی و
دست درازی آنان به منابع زیر زمینی ایران را قطع میکرد و آنچه که متعلق به این سرزمین
بود را در اختیار خود آنان قرار میداد.
برای همین، سالروز ملی شدن
صنعت نفت را باید به عنوان یک مناسبت ملی، پاس داشت و کوششهای بیدریغ مصدق و یارانش
را نه تنها به فراموشی نسپرد، بلکه قدر هم نهاد. اما آنچه که از تلاشهای مصدق در
ایران امروز به جای مانده است، نفتی است که در اختیار دولت قرار گرفته و دولت را از
شهروندان بینیاز کرده است و باید چاره ای برای آن اندیشید.
دولت نفتی
نفت این امکان را به دولتهای
مستقر در ایران - در دورههای تاریخی مختلف – داده است که ثروتمند شوند و هزینههایشان
را نه از محل مالیاتهای شهروندان و فعالیتهای تولیدی که از فروش منابع زیر زمینی
تامین کنند. دولت بینیاز از شهروندان، بزرگتر و بزرگتر شده و البته فساد هم در آن
نهادینهتر. چه حکومتی که این همه ثروت را در اختیار دارد، این امکان را خواهد داشت
که دستگاه نظامیاش را بزرگتر کند.
کافی است نگاهی به افزایش
بودجه نظامی ایران در سالهایی که بهای نفت افزایش یافته بیاندازیم. همین امسال مقامهای
دولتی اعلام کردند که بودجه نهادهای نظامی کشور ۱۳۷ درصد افزایش مییابد. در پیش از
انقلاب هم همان زمان که قیمت نفت ناگهان افزایش یافت، حکومت در گام نخست، بودجه بخش
نظامی کشور را از ۷۷ میلیون دلار به ۸/۷ میلیارد دلار افزایش داد.
نه اینکه افزایش بودجه نظامی
به خودی خود، دارای اشکال باشد، اما در کشوری که رویای حاکمان آن، رسیدن به تمدن جهانی
بوده است، توسعه زیرساختها و افزایش سطح عمومی رفاه شهروندان باید اهمیتی بیشتر از
افزایش بودجه نظامی داشته باشد. آن هم در دورانی که تهدید نظامی کمتری علیه کشور وجود
داشته است.
محمد مصدق هنگامی که ملی شدن
صنعت نفت کشور را پیگیر بود، این باور را داشت که درآمدهای نفتی را برای توسعه و آبادانی
و رفاه مردم هزینه خواهیم کرد و نه هزینههای جاری دولت. اما درآمدهای نفتی این امکان
را به حکومت داد تا با بهره گیری از آن، هم بر حجم کارکنان دولتی بیافزاید و هم بازار
داخلی را با واردات کالای خارجی اشباح کند. بررسی جایابی شهرکهای صنعتی در ایران هم
به خوبی نشان میدهد که بخشی از حاصل خیزترین زمینهای ایران در اختیار کارخانههای
قرار گرفتهاند که در گام نخست، کارشان مونتاژ قطعات وارداتی بوده است. افزایش واردات
از ۲ میلیارد دلار به ۲/۱۴ میلیارد دلار به خوبی، ولع تمام نشدنی حکومت پهلوی برای
واردات را نشان میدهد. واردات در سالهای بعد از انقلاب نیز رشدی تصاعدی داشته است.
نفت دشمن طبقه متوسط
درآمدهای نفتی این امکان را
به حکومت داده است که به رقیبی سرسخت برای بخش خصوصی تبدیل شود. چه همه ثروت را در
اختیار دارد و در تقسیم آن، سیاستهای خاص خود را اعمال میکند. هر کس که به دستگاه
حکومتی نزدیکتر و وفادارتر است، امکان بهرهمندی بیشتری را دارد. شکل گیری بنیادهای
دولتی که بخش زیادی از فعالیتهای اقتصادی کشور را در اختیار دارند تنها با تکیه بر
درآمدهای این منبع بیپایان امکان پذیر بوده است.
نگاهی به جمعیت شاغلان در
دورههای مختلف تاریخ ایران نشان میدهد که هر چه که عمر دلت نفتی بیشتر شده است، حجم
دولت بزرگتر و بزرگتر شده و در مقابل آن، بخش خصوصی کوچکتر شده است. به روایت آمارهای
مرکز آمار ایران، بخش خصوصی در فاصله ۲۰ ساله ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵ سه درصد کوچکتر شده در
حالی که بخش دولتی و عمومی ایران، نزدیک به ۷ درصد رشد داشته است. این نسبت در سالهای
پس از انقلاب همچنان ادامه یافته و به گونهای که امروز، بخش خصوصی ایران تنها سه درصد
از بازار اقتصادی را در اختیار دارد و ۸۵ درصد اقتصاد ایران در اختیار بنیادهای نظامی
و مذهبی است. به استناد آمارهای اعلام شده، هم اکنون نزدیک به بیست میلیون نفر از شاغلان
در ایران، حقوق بگیر دولت و یا بنیادهای وابسته به حکومت هستند.
همزمان با این، دولت این فرصت
را یافته تا با توزیع هدفمند درآمدهای نفتی در میان طبقههای ضعیف، میان آنان و طبقه
متوسط فاصله بیاندازد و از آنان به عنوان نیروی مقابله کننده با طبقه متوسط بهره بگیرد.
مگر نه اینکه در کودتای ۲۸ مرداد، اینجاهلان تحت فرمان شعبان جعفری بودند که به خانه
مصدق حمله کردند و در سالهای بعد از انقلاب، به ویژه در خرداد ۸۸ حکومت برای سرکوب
معترضان، از نیروهای برخاسته از طبقه محروم شهری بهره گرفت؟
حاکمان نفتی، دیر یا زود،
دچار جنون میشوند. همان زمان که اقتصادهای نفتی، به تب هلندی گرفتار میآیند، حاکمان
هم جنون میگیرند و تصور میکنند که هیچ نیروی بازدارندهای نمیتواند مانع حرکت آنان
شود و چنانچه نیرویی بخواهد این راه را برود، سرکوبش میکنند و بنیانش را بر میاندازند.
دولت با توزیع پول نفت، میان شهروندان فقیر و طبقه متوسط فاصله میاندازد و آنان را
از پیوستن به نهادهای مدنی باز میدارد.
آیا میتوان نفت را کنار گذاشت؟
گروههای سیاسی که برای استقرار
یک حکومت دموکراتیک در ایران کوشش میکند، باید این نکته را مد نظر قرار دهند که نفت
در گذشته با ما چه کرده است و تدبیری برای خارج کردن آن از دست دولت بیاندیشند. اگر
عمر حکومت مصدق کوتاه بود و فرصت این را نیافت تا الگوی اقتصادی خود را تدوین کند،
حال میتوان با تکیه بر آنچه که او آن روزگاران در هنگام دفاع از ملی کردن صنعت نفت
بیان کرده، نفت را به معنای واقعیاش ملی کرد.
تا هنگامی که نفت به عنوان
یک منبع تمام نشدنی در اختیار دولتها قرار دارد، امکان رانت جویی و فساد نیز به شدت
وجود دارد. راه چاره در این است که نفت را از دست دولت خارج کرد. مدیریت درآمدهای آن
را به نهادی واگذار کرد که به حکومت وصل نباشد. دولت برای استفاده از درآمدهای نفتی،
طرح و برنامه بدهد و چنانچه مقرون به فایده بود، به میزان هزینههای مورد نیاز دریافت
کند، همان گونه که بخش خصوصی هم باید این امکان را داشته باشد که در شرایطی برابر
با دولت، از درآمدهای نفتی برای سرمایه گذاری و توسعه استفاده کند.
واقعیت این است که ما نمیتوانیم
نفت را به صورت کامل از چرخه اقتصادمان کنار بگذاریم، اما میتوانیم با بهره گیری از
درآمدهای نفتی، راه توسعه را فراهم کرد. به شرطی که امکان رانت جویی را از دولت و نزدیکان
به دولت سلب کنیم و راهکاری برای اداره شرکت ملی نفت و انتزاع آن از دولت بیابیم.
در چنین شرایطی است که میتوان
به تجربه مصدق بازگشت. آنجایی که ایستاد تا این ثروت ملی را به صاحبانش بازگرداند،
اما دخالت نیروی خارجی، نگذاشت و کار او ناتمام ماند. حال با تکیه بر میراث او و درس
گرفتن از تجربههای پیشین، لازم است که دموکراسی خواهان در ایران، راهی دیگر بگشایند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر