یک- خانهات را بفروش، دلار بخر
دلار این روزها مهمترین سوژه ایرانیان است. یکی از دوستانم دیروز تعریف میکرد که همکارانش که روزهای پیش، همیشه سرگرم بحث در باره حریم سلطان بودند، چگونه از افزایش ساعت به ساعت قیمت دلار با هیجان حرف میزدند و البته با تکان دادن سر که چرا داراییهایمان را به دلار تبدیل نکردیم.
دوستان دوست من اشتباه کردهاند، همانطور که خیلیهای دیگر در سالهای گذشته این اشتباه را مرتکب شدند. یک ماهی پیش از خروجم از ایران، یکی از نزدیکان مبلغ ۵۰ میلیون تومان پول داشت، آن روزها قیمت سکه اگر اشتباه نکنم، به سیصد هزار تومان هم نرسیده بود، سرگردان مانده بود که چه کند با این سرمایه که اگر بر ارزش آن افزوده نمیشود، ارزشش حفظ شود، اگر سود آور نیست، زیان به همراه نداشته باشد.
سه راهکار پیش رویش گذاشته بودند:
یک - ساخت و ساز
دو- سپرده بانکی
سه- سرمایه گذاری در یک رستوران
او راه نخست را انتخاب کرد و حالا هم خوشحال که ۵۰ میلیون تومانش به ۸۰ میلیون تومان تبدیل شده است. اما آیا واقعا این طور است؟ سال گذشته او میتوانست با ۵۰ میلیون تومان نزدیک به ۴۰ هزار دلار تهیه کند حالا با ۸۰ میلیون تومان با دلار ۲۵۰۰ تومانی او ۳۲ هزار دلار سرمایه دارد، آن هم با گذشت یک سال و چهار ماه. نه تنها سودی نبرده که با کاهش سرمایه هم روبرو شده است. حال تصور کنید، او سرمایهاش را به بازار ارز میبرد هم اکنون ۱۰۰ میلیون تومان سرمایه ریالی داشت.
این داستان یک اتفاق ساده در اقتصاد ایران است.
دو- تبدیل دلار به کالای سرمایهای
گفتوگوی بهمنی، رئیس کل بانک مرکزی با خبرآنلاین را بخوانید. او گفته است که شهروندان دلار را به عنوان یک کالای سرمایهای خریداری و نگهداری میکنند. انتظار دارند که همچنان قیمت آن افزایش پیدا کند. تقاضا برای دلار و سکه افزایش پیدا کرده و عرضه پاسخگوی تقاضا نیست. حرفهای بهمنی کاملا درست است اما دلیلی برای نادیده گرفتن نقش دولت در شکل گرفتن این فضا نمیشود.
سرمایه و سرمایه گذاری به ذات محافظه کارند و به دنبال محیطی که بیشترین اطمینان را به آنان بدهد. سرمایه ریسک گریز و آینده نگر و البته منفعت جو است. حال بد نیست آقای رئیس کارنامه دولت در فراهم کردن این شرایط اقتصادی را هم ببیند و بپرسد که چرا سرمایه گذاران ایرانی بازار ارز و سکه را مطمئنترین بازار برای کسب سود میبینند و حاضر نیستند سپردههای خود را راهی بورس و یا بانکها کنند؟ چرا تولید کنندگان خرده پا هم بازار ارز را به ادامه تولید ترجیح میدهند؟
پاسخ همه اینها را در گزیده شاخصهای اقتصادی ایران میتوان گرفت. در جایی که شاخص فضای کسب و کار ۱۴۴ است و ریسک سرمایه گذاری افزایش یافته، سرمایه دار منفعت جو و سنتی، راهی غیر از آنچه که در ایران اتفاق افتاده در پیش نخواهد گرفت.
سه - سرمایه داری محافظه کارانه سنتی
اگر اقتصاد ایران، سالم بود و مدرن، طبیعی بود که وقتی قیمتها افزایش یابد، بازار واکنش منفی نشان دهد و برای پائین آمدن قیمتها تقاضا کاهش پیدا کند. اما گویا در چهار راه استانبول تهران داستان واروونه است. هر چه که قیمتها بالا میرود، میل مردم برای خرید - به خاطر هراس از افزایش بیشتر قیمتها - افزایش پیدا میکند و شهروندان راهکار ذخیره سازی را دنبال میکنند.
اگر همه کوتاهیهای دولت برای دامن زدن به افزایش قیمتها را کنار بگذاریم، شهروندان هم در این بازار آشفته بیتقصیر نبودهاند. آنها که «اخلاق موتلفهای بازار» را خوب یاد گرفتهاند، این روزها مطمئنترین راهها را برای سود بیشتر انتخاب میکنند.
چهار - خداحافظی با سرمایه اجتماعی
باز هم فرض را بر این بگذاریم که یک دولت برآمده از رای مردم در ایران بر سر کار بود و این وضعیت بر بازار حاکم میشد، آن وقت وظیفه شهروندان چه بود؟ آیا آنها باز هم همین رفتار را پیشه میکردند؟ آیا آنها سرمایههای اندوخته شده اشان را راهی بازارهای سازمان سافته میکردند تا دولت را در کاهش قیمتها و التهاب بازار کمک کنند؟
به گمان من این گمشده فضای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران است. اینکه مردم اعتمادی به دولت و آینده ندارند، دولت را از خودشان نمیدانند و البته منفعت گرایی فردیشان - از نوع فردگرایی منفی و نه مثبت - روز به روز قدرتمندتر میشود و سرمایه اجتماعی در ایران رو به زوال میرود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر