يكم - من كلا آدم پوست كلفتي هستم، سعي مي كنم تا آنجا كه جا دارد از آدم هاي ديگر به دل نگيرم. متهمم به اين كه خيلي خوش بينم به آدم ها - البته واقعيت اين است كه بودم- و معمولا وقتي مورد پرسش قرار مي گيرم در باره كسي از دوستان دور يا نزديك سعي مي كنم از جواب دادن فرار كنم. حالا اما در دو ماه گذشته چند باري كه در باره ديگري مورد سوال قرار گرفته ام خيلي صريح جواب داده ام. بي رحمانه هر آنچه را كه مي دانسته ام گفته ام. آنجايي هم كه بحث كار جمعي بوده و دعوت از فرد ديگري، بر خلاف گذشته رك حرفم را زده و مخالفت هم كرده ام.
دوم - همانقدر كه پوست كلفتم، همانقدر هم حساسم به يكسري رفتارها. نه اين كه خودم خيلي مرزهاي اخلاقي را رعايت مي كنم، از قضا در بسياري از امور قيدهاي اخلاقي را ندارم. اما يك سري رفتارها آزارم مي دهد، مثلا اگر كسي روايت متضاد داشته باشد، بخواهد سو استفاده كند، دروغ بگويد، منفعت طلب باشد، به اسم فعال سياسي و حقوق بشر بخواهد منفعت جويي كند و ... تاب تحملش را ندارم.
سوم - از دير باز هر چه سفرنامه و روايت از خلقيات ايرانيان مي خوانم دو ويژگي گويي در نگاه همگان پررنگ تر بوده است؛ يكي دروغ و ديگري زيست دو لايه و دو رويي كه شده است بخشي از زندگي روزمره اكثريت ما. مشكل آنجا ست كه اين دروغ گويي ها گاه با جعل واقعيت و هويت هم همراه مي شود. در اين دو سال كم نديدم از اين جعل واقعيت و هويت از طرف آدم ها.
آن قدر هم اين هويت ها را تكرار كرده اند كه خودشان هم باورشان شده كه همانند. مثلا يك بنده خدايي كه شما مي توانيد به هر اسمي بخوانيدش چند هزار دلاري داده بود به يكي از همين خيل بي شماران فعال سياسي و كنشگر مدني كه همراه خودش برساندش امريكا. آقاي فعال هم بعد از سه ماه زندگي و گرفتن پول هاي خانم ايكس، أو را رها كرده بود. خانم ايكس هم فهميده بود كه راه ديگري هم هست براي رسيدن به سرزمين آرزوهايش و همان راه را در پيش گرفت. خانم ايكس تا مدت ها روايت مي كرد كه بازداشت شده و تهديد به تجاوز، از دانشگاه اخراج شده و پروانه وكالتش را باطل كرده اند. در زندان با اين ً و آن هم بند بوده و قبل از اعدام آخرين نفري بوده كه أو را ديده است.
حالا اصل داستان خانم ايكس چه بود و كدام شير حلال خورده اي اين داستان را براي أو ساخته و مداركش را مهيا كرده بود، بماند اما ايكس باورش شده بود ايني است كه روايت مي كند و نه آني كه واقعا بوده و هست.
چهارم - فكر مي كنم كه از يك جايي بايد راه اين روايت ها و هويت هاي جعلي را بست، راه دروغ گفتن را. از خودمان هم بايد شروع كنيم. ترك دروغ و ترك هويت جعلي دشوار است، اما بايد هويت جعلي و واقعي آدم ها را به رخشان كشيد و نگذاشت اين داستان و چرخه ادامه پيدا كند.
پنجم - من هر چقدر هم كه پوست كلفت باشم، زودرنجم در اين حوزه. اين ها را نوشتم تا برسد به دست دوستي كه من را معرف معرفي كرده بود در چند جايي و بي اطلاع از خودم. من واقعيت را گفتم و حالا وجدانم آرام گرفته است، البته كمي.
دوم - همانقدر كه پوست كلفتم، همانقدر هم حساسم به يكسري رفتارها. نه اين كه خودم خيلي مرزهاي اخلاقي را رعايت مي كنم، از قضا در بسياري از امور قيدهاي اخلاقي را ندارم. اما يك سري رفتارها آزارم مي دهد، مثلا اگر كسي روايت متضاد داشته باشد، بخواهد سو استفاده كند، دروغ بگويد، منفعت طلب باشد، به اسم فعال سياسي و حقوق بشر بخواهد منفعت جويي كند و ... تاب تحملش را ندارم.
سوم - از دير باز هر چه سفرنامه و روايت از خلقيات ايرانيان مي خوانم دو ويژگي گويي در نگاه همگان پررنگ تر بوده است؛ يكي دروغ و ديگري زيست دو لايه و دو رويي كه شده است بخشي از زندگي روزمره اكثريت ما. مشكل آنجا ست كه اين دروغ گويي ها گاه با جعل واقعيت و هويت هم همراه مي شود. در اين دو سال كم نديدم از اين جعل واقعيت و هويت از طرف آدم ها.
آن قدر هم اين هويت ها را تكرار كرده اند كه خودشان هم باورشان شده كه همانند. مثلا يك بنده خدايي كه شما مي توانيد به هر اسمي بخوانيدش چند هزار دلاري داده بود به يكي از همين خيل بي شماران فعال سياسي و كنشگر مدني كه همراه خودش برساندش امريكا. آقاي فعال هم بعد از سه ماه زندگي و گرفتن پول هاي خانم ايكس، أو را رها كرده بود. خانم ايكس هم فهميده بود كه راه ديگري هم هست براي رسيدن به سرزمين آرزوهايش و همان راه را در پيش گرفت. خانم ايكس تا مدت ها روايت مي كرد كه بازداشت شده و تهديد به تجاوز، از دانشگاه اخراج شده و پروانه وكالتش را باطل كرده اند. در زندان با اين ً و آن هم بند بوده و قبل از اعدام آخرين نفري بوده كه أو را ديده است.
حالا اصل داستان خانم ايكس چه بود و كدام شير حلال خورده اي اين داستان را براي أو ساخته و مداركش را مهيا كرده بود، بماند اما ايكس باورش شده بود ايني است كه روايت مي كند و نه آني كه واقعا بوده و هست.
چهارم - فكر مي كنم كه از يك جايي بايد راه اين روايت ها و هويت هاي جعلي را بست، راه دروغ گفتن را. از خودمان هم بايد شروع كنيم. ترك دروغ و ترك هويت جعلي دشوار است، اما بايد هويت جعلي و واقعي آدم ها را به رخشان كشيد و نگذاشت اين داستان و چرخه ادامه پيدا كند.
پنجم - من هر چقدر هم كه پوست كلفت باشم، زودرنجم در اين حوزه. اين ها را نوشتم تا برسد به دست دوستي كه من را معرف معرفي كرده بود در چند جايي و بي اطلاع از خودم. من واقعيت را گفتم و حالا وجدانم آرام گرفته است، البته كمي.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر