یک - ما «مهاجر» بودیم، شاید هم «تبعیدی» بیآنکه خودمان هم بدانیم در چه دورانی و برای چه. پدربزرگ که هر چه یادش میآمد، همینجایی که بودیم، زندگی کرده، حتی «مشهدی علی پناه» هم که مسنترین آدم آبادی بود، حضور قزاقها در قزوین را برایمان تعریف میکرد و البته با چاشنی شجاعتهای خودش. برای همین ما باور نمیکردیم و بقیه اهالی هم میگفتند که حرفهایش را باور نکنید، آخر یک بار میگفت دو سرباز قزاق را در رودخانهای که ما کنارش بازی میکردیم کشته و به چشم خود رضا خان را دیده است، سوار بر اسب و در جلو لشگر!
برای همین ما هیچ وقت نفهمیدیم که کِی و از کجا به اجبار به قزوین کوچانده شدهایم. یک روایت میگفت، در دوران صفویان برای مقابله با «شاهسونها» که در قزوین زیاد بودند و یک روایت دیگر هم میگفت در دوران رضا خان و در راستای «پراکندن ایلات و عشایر». هر کدامش که بود، ما پرت شده بودیم جایی دیگر و پدر بزرگ، آن طور که خودش تعریف میکرد، با جان کندن صاحب زمین شده بود و ما هم تبعیدی و مهاجر.
همین مرا میکشاند که کشف کنم از کجا آمدهایم، چرا اینجا. گویی در طلب «هویت گمشدهای» در تاریخ و جغرافیا سرگردان مانده بودم. شبیه به قهوه تلخ، انگار اسناد تاریخی دوران پیشینیان من را موریانه خورده بود. سرانجام نشانم دادند، که از روستای در اطراف «ماهیدشت کرمانشاه» کوچانده شدهایم. این همه سرنوشت ایلی است که حالا در قزوین تنها نامی از آن باقی مانده و به زندگی مدرن تن داده است.
دو - این روزها
توافقنامه دو حزب کردی ایران، کم حاشیه نساخته است. این دو حزب در توافقنامه خود خواستار حکومتی «سکولار»، «دموکرات» و البته «فدرال» در ایران شدهاند و در واکنش به آن گروهی دیگر از فعالان سیاسی، این توافقنامه را «
سرآغاز تجزیه طلبی» خواندهاند. در واکنشی دیگر به بیانیه گروهی از شخصیتهای سیاسی، بیانیهای دیگر با امضاء
فعالان کردی منتشر شده و زیستن در چارچوب مرزهای ایران برای کردها را غیر ممکن توصیف کرده است. همین بیانیه دوم زمینه را برای افزایش حمله به دو حزب کردی به بهانه تقویت میل به تجزیه طلبی در کردستان ایران فراهم کرده است.
اما عبدالله مهتدی، به عنوان دبیر کل حزب کومله در گفتوگو با
رادیو فرانسه، هر گونه تاکید بر تجزیه طلبی و جدا شدن کردستان از ایران را انکار میکند و معتقد است که «توافقنامه آنها در چارچوب مرزهای ایران معنا دار است و دموکرات و کومله نمیخواهند راهی همچون اقلیم کردستان عراق در پیش بگیرند.»
سه - اینکه آیا حکومت فدرال در ایران کثیر الاقوام، پاسخ میدهد یا نه، سوالی است که باید در فرصتی دیگر به آن پاسخ داد. آنچه که در اینجا به دنبال آن هستم، این شیوه سخن گفتن و زبان تندی است که دو سوی داستان در پیش گرفتهاند. «تمامیت ارضی» و «حق تعیین سرنوشت»، بهانه هر دو سو برای کشاکشی است که زبان مدنی در آن فراموش شده است.
چه مخالفان و منتقدان توافقنامه بر این باورند که در شرایط فعلی - که منطقه ناآرام است و قدرتهای غربی برای تجزیه کشورهای سوریه، ترکیه و ایران و البته به تازگی افغانستان تلاش میکنند- سخن گفتن با این زبان نه تنها راهکاری مناسبی نیست که همراهی و هم صدایی با آنانی است که چشم به ایران دوختهاند و تلاش دارند که در هر گوشهای، بخشی از ایران را جدا کنند و در مقابل، موافقان بیانیه هم بر این باور که باید از این فرصت تاریخی ایران «در آستانه گذار»، بهره لازم را بگیرند و سنگهایشان را با جریانهای سیاسی باز کنند.
چهار- واقعیت این است که اقوام ایرانی تجربه و خاطره تاریخی خوبی از تحولات صد سال اخیر ندارند. آنها چه در «حکومت اقتدارگرای پهلوی» و چه در «دولت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی»، مورد سرکوب قرار گرفتهاند. اما تنها آنان نبودهاند که طعم تلخ سرکوب را چشیدهاند، گر چه بیش از دیگران تاوان دادهاند. حکومت پهلوی به بهانه حفظ اقتدار دولت مرکزی، شورشهای محلی را سرکوب کرده و جمهوری اسلامی برای تثبیت خود، فرمان حمله به کردستان را صادر کرده و نگذاشته است گفتوگوهای بزرگان در منطقه به نتیجه برسد و حس اعتماد متقابل شکل بگیرد. همین پیشینه، جریانهای هویت طلب را نسبت به رویدادهای آینده نگران کرده است.
اما آنچه که در بیانیه حمایتی شخصیتهای مدنی و رسانهای کرد به چشم میخورد، فراتر از آن است که تنها سرکوبهای حکومتی را نشانه رفته باشد. چه نویسندگان این بیانیه، زیستن در مرزهای ایران را ناممکن دانسته و ظلم را به همه ایرانیان نسبت دادهاند. در حالی که هر فرد منصفی میداند که در ایران «نسل کشی» و «نژاد پرستی»، رویه و گفتمان غالب نبوده است. آنچه که در ایران پس از انقلاب وجود داشته، سرکوب مخالفان و منتقدان ایدئولوژیکش از هر نوعی بوده و تا آنجا پیش رفته که دامان قائم مقام رهبری و مسوولان حکومتی را هم گرفته است. گویی نویسندگان بیانیه، از دل توافقنامه دو حزب کردی، آنچه را که خواستهاند، کشف کرده و نیت پنهان آشکار کردهاند. حکایتشان همان کاسه داغتر از آش است.
پنج - هنگامهای که حکومت نه تنها از بحرانها نمیکاهد که بحران آفرینی هم پیشه کرده و بیآنکه متوجه شود و یا از عمد، برای مقابله به یک جریان - کردستان - جریان دیگر - آذربایجان - را تقویت میکند و اندک تارهای ارتباطی موجود را قطع میکند و همه همبستگی اجتماعی را بر باد میدهد، این وظیفه فعالان سیاسی و مدنی مخالف حکومت است که برنامه فردای ایران را به گونهای تنظیم کنند که به تقویت اعتماد و همبستگی اجتماعی بیانجامد. در این راه، به کار بردن زبانی که دیگری را در جای محکوم بنشاند و هر گونه امکان گفتوگو را سلب کند نه تنها کمکی به بازگشت همبستگی اجتماعی نخواهد کرد بلکه کینه ورزی و کینه توزی را عمق میبخشد و راههای همکاری مشترک را مسدود میکند.
ایران نه عراق است و نه سوریه که تجربهای بیشتر از هر دو برای دموکراسی دارد و جامعه مدنی سرکوب شدهای که از هر روزنهای برای نشان دادن توان خود بهره میگیرد و مردمانی که توان درکشان از تحولات افزونتر است و در بزنگاههای تاریخی نقششان را به خوبی ایفا میکنند.
پس در این شرایط باید بر آنان که در دو سوی ماجرا، زبان تند به کار گرفته و به چاله «پان گرایی» افتادهاند، خرده گرفت و به گفتوگو فراخواندشان. آنان که میگویند برای سرکوب هویت طلبانی که نیت تجزیه دارند و پنهان میکنند، حاضرند در کنار حکومت جمهوری اسلامی بایستند و راه سرکوب را نشان دهند، همانقدر خطر آفرین هستند که امضاء کنندگان بیانیهای که زیستن در چارچوب مرزهای ایران را غیر ممکن دانسته و از نیروی خارجی خواستهاند که راهی برای نجاتشان - که احتمالا همراه با لشگرکشی و تجزیه ایران خواهد بود - بیاندیشند.
راه حل این نیست، راه حل میدانداری کسانی است که بتوانند دو سوی داستان را بر سر میز بنشانند و این اطمینان را در آنها به وجود بیاورند که در ایران فردا، کردستان همان قدر از ایران و حکومت سهم دارد که خوزستان و بلوچستان و آذربایجان و تهران و اصفهان و شیراز. اهل تسنن، بهائیان، مسیحیان و هر اقلیت دیگر، در دست یابی به مناصب حکومتی و برخورداری از حقوق انسانی و اساسی، تفاوتی با اهل تشییع نخواهند داشت. اعتماد سازی و تقویت حس هبستگی اجتماعی و عینیت بخشیدن به اینکه در فردای ایران، این ملک مشاع هر چه که دارد، متعلق به همه ایرانیان است، فارغ از هر رنگ،نژاد، مذهب و تفکر تا ایران برای ایرانیان باقی بماند.
شش- ما پرت شده بودیم اما نه از ایران که از کرمانشاه به قزوین داخل مرزهای ایران!