حکایت تلخ تر از آن است که تصور می کنیم. هر چه هم که با عدد و رقم غریبه باشیم و سر از محاسبات منحصر به فرد دولت دست نشانده محمود در نیاوریم، باز هم می توانیم بفهمیم اوضاع چقدر به هم ریخته و روزگار چقدر تلخ است.
نیازی نیست حتمن عالم علم اقتصاد باشیم و یا جامعه شناس و تحلیل گر اوضاع حاکم بر ایران. نه تنها کافی است چند گزاره خبری رسمی را کنار هم بگذاریم و بعد حساب دو دو تا چهار تا کنیم تا در یابیم جامعه ایرانی در چه وضعیتی گرفتار آمده است.
یکم- مردم گرسنه اند. این را آمار های دولتی و نمایندگان مجلس می گویند. وقتی پنجاه درصد شهروندان توان تامین نیازهای خوراکی روزانه خود را ندارند و از سیری سلولی به سیری شکمی رسیده اند، یعنی فاجعه ای در حال رخ دادن است. تصور کنید چند ماه قبل تصاویر کودکان گرسنه در سومالی را. حالا جهنم ایران به آن داغی هم نیست اما 12 درصد کودکان گرفتار سوء تغذیه و کمبود پروتئین هستند. 50 درصد جامعه ایرانی توان تامین نیازهای روزانه بدنش را ندارد.
دوم- دولت محمود، در همه این شش سال گذشته به اندازه تمام سال های بعد از انقلاب، شاید هم همه سال های بعد از کشف اولین چاه نفت در ایران، نفت فروخته و دلار به جیب زده است. همین دولت دست نشانده، مدعی است که آمار بیکاری را کاهش داده است. ادعایش به کنار، روایت رسمی کسانی که با مسائل کارگری جامعه رو درو هستند خلاف گفته های این رئیس دولتی است که آمار و نمودار های آماری را با نقاشی اشتباه گرفته است. به روایت دولت بیکاری به یازده درصد رسیده و با این شرایط باید تعداد بیکاران ایرانی به حداقل ممکن رسیده باشد، اما در همین شرایط نمایندگان مجلس به دنبال تعیین حداقل هزینه های زندگی برای جمعیت پنج میلیون نفری بیکاران در ایران هستند.
سوم- من اصلا می گویم دولت راست می گوید و کسی در ایران بیکار نیست. اگر هفته ای یک ساعت کار کند، با دستمزد 330 هزار تومان در ماه، به ازای هر ساعت کار در هفته 1375 تومان دستمزد می گیرد و در ماه 5500 تومان گیرش میاید.
حالا کافی است با این 5500 تومان سری به بازار بزند و تنها بخواهد حداقل خوراک روزانه اش، یک قرص نان تهیه کند. مابقی هزینه های زندگی هم به کنار. به قول دولتی ها اگر همان یازده درصد بیکار باشند تامین هزینه های زندگی اشان را با نداشتن این 5500 تومان در ماه باید چه کنند؟
چهارم - می گویند کمیته امداد هست و بهزیستی و تازه یارانه ها هم رسیده است. مبارکباد. ماهیانه 44500 تومان دولت مهرورز و عدالت گستر از درآمدهای هنگفت نفتی روانه حساب های بانکی می کند. دستش درد نکند با این 45500 تومان کجای هزینه های زندگی را می توان پوشش داد؟ هزینه آب و برق و گاز را کاری نداریم، فرض را بر این می گذاریم در حال زندگی عضر حجری با چوب و آتش روزگار را سپری خواهیم کرد، نان و ماست هم نمی شود با این مبلغ خورد و نمرد.
پنجم- اوضاع بیشتر از آنی که فکرش را بکنیم بحرانی است. یادم هست دانش آموز که بودیم ما را به اجبار می بردند راهپیمایی های مناسبتی . یک همکلاسی داشتم که سال هاست از او بی خبرم. طبع طنز خوبی داشت و صدای بلندی. برای این که از راهپیمایی معاف شویم و دفعات بعدی نبرندمان، با همان صدای بلندش داد می زد؛ نه تاید داریم نه ریکا؛ مرگ بر امریکا... بعد هم ما بودیم و دفتر و پدر و مادر و مابقی داستان.
حالا حکایت این روزهای دولت محمود شده همان شعارهای دوست و همکلاسی من. دولت برای عالم و آدم شاخه و شانه می کشد. هواپیمای جاسوسی می نشاند روی زمین و می خواهد خاورمیانه را به اتش بکشاند. گوش قدرتهای بین المللی را در خیال می پیچاند و تهدید می کند که گورستان و باتلاق خواهد ساخت از متجاوزان.
دستش درد نکند بشکند دست هر متجاوزی که گوشه چشمی به ایران دارد. اما یکی هم این صدا ها را به گوش دولت پنبه در گوش و چشم بسته برساند که این روزها نه حقوق سیاسی و مدنی که حق زندگی و زنده ماندن نیمی از جمعیت ایران مورد تجاوز قرار گرفته است.
آقای دولت، محاسبات محمودی را کنار بگذارد و یک نگاهی به همین خبرهای رسمی بیاندازد تا ببیند که اوضاع خیط تر از آن است که تصورش را می کند. فقر پله پله جلو تر می آید و زنده ماندن شهروندان را تهدید می کند.
اگر می شنود و اگر اعتقادی به اسلام دارد و مدعی حکومت اسلامی است به گوشش برسانید؛ فقر از دری وارد شود ایمان از در دیگر بیرون می رود.
به گوشش برسانید که وقتی نان نباشد، کیان خانواده می لرزد و کارگران جنسی، همان هایی که برای لقمه نانی تنشان را به فروش می رسانند، فزونی می گیرند.
به گوشش برسانید روزانه 11 نفر خودکشی می کنند و آمار افسردگی بالا و بالا تر می رود. های آقای دولت دست نشانده، من نه ریاضی ام خوب بوده و نه اقتصاد خوانده ام اما خوب می فهمم وقتی "فقر" فزونی می گیرد مردم برای یک لقمه نان و سیری شکمشان به هر کاری خود را مجاز می بینند.
یکم- مردم گرسنه اند. این را آمار های دولتی و نمایندگان مجلس می گویند. وقتی پنجاه درصد شهروندان توان تامین نیازهای خوراکی روزانه خود را ندارند و از سیری سلولی به سیری شکمی رسیده اند، یعنی فاجعه ای در حال رخ دادن است. تصور کنید چند ماه قبل تصاویر کودکان گرسنه در سومالی را. حالا جهنم ایران به آن داغی هم نیست اما 12 درصد کودکان گرفتار سوء تغذیه و کمبود پروتئین هستند. 50 درصد جامعه ایرانی توان تامین نیازهای روزانه بدنش را ندارد.
دوم- دولت محمود، در همه این شش سال گذشته به اندازه تمام سال های بعد از انقلاب، شاید هم همه سال های بعد از کشف اولین چاه نفت در ایران، نفت فروخته و دلار به جیب زده است. همین دولت دست نشانده، مدعی است که آمار بیکاری را کاهش داده است. ادعایش به کنار، روایت رسمی کسانی که با مسائل کارگری جامعه رو درو هستند خلاف گفته های این رئیس دولتی است که آمار و نمودار های آماری را با نقاشی اشتباه گرفته است. به روایت دولت بیکاری به یازده درصد رسیده و با این شرایط باید تعداد بیکاران ایرانی به حداقل ممکن رسیده باشد، اما در همین شرایط نمایندگان مجلس به دنبال تعیین حداقل هزینه های زندگی برای جمعیت پنج میلیون نفری بیکاران در ایران هستند.
سوم- من اصلا می گویم دولت راست می گوید و کسی در ایران بیکار نیست. اگر هفته ای یک ساعت کار کند، با دستمزد 330 هزار تومان در ماه، به ازای هر ساعت کار در هفته 1375 تومان دستمزد می گیرد و در ماه 5500 تومان گیرش میاید.
حالا کافی است با این 5500 تومان سری به بازار بزند و تنها بخواهد حداقل خوراک روزانه اش، یک قرص نان تهیه کند. مابقی هزینه های زندگی هم به کنار. به قول دولتی ها اگر همان یازده درصد بیکار باشند تامین هزینه های زندگی اشان را با نداشتن این 5500 تومان در ماه باید چه کنند؟
چهارم - می گویند کمیته امداد هست و بهزیستی و تازه یارانه ها هم رسیده است. مبارکباد. ماهیانه 44500 تومان دولت مهرورز و عدالت گستر از درآمدهای هنگفت نفتی روانه حساب های بانکی می کند. دستش درد نکند با این 45500 تومان کجای هزینه های زندگی را می توان پوشش داد؟ هزینه آب و برق و گاز را کاری نداریم، فرض را بر این می گذاریم در حال زندگی عضر حجری با چوب و آتش روزگار را سپری خواهیم کرد، نان و ماست هم نمی شود با این مبلغ خورد و نمرد.
پنجم- اوضاع بیشتر از آنی که فکرش را بکنیم بحرانی است. یادم هست دانش آموز که بودیم ما را به اجبار می بردند راهپیمایی های مناسبتی . یک همکلاسی داشتم که سال هاست از او بی خبرم. طبع طنز خوبی داشت و صدای بلندی. برای این که از راهپیمایی معاف شویم و دفعات بعدی نبرندمان، با همان صدای بلندش داد می زد؛ نه تاید داریم نه ریکا؛ مرگ بر امریکا... بعد هم ما بودیم و دفتر و پدر و مادر و مابقی داستان.
حالا حکایت این روزهای دولت محمود شده همان شعارهای دوست و همکلاسی من. دولت برای عالم و آدم شاخه و شانه می کشد. هواپیمای جاسوسی می نشاند روی زمین و می خواهد خاورمیانه را به اتش بکشاند. گوش قدرتهای بین المللی را در خیال می پیچاند و تهدید می کند که گورستان و باتلاق خواهد ساخت از متجاوزان.
دستش درد نکند بشکند دست هر متجاوزی که گوشه چشمی به ایران دارد. اما یکی هم این صدا ها را به گوش دولت پنبه در گوش و چشم بسته برساند که این روزها نه حقوق سیاسی و مدنی که حق زندگی و زنده ماندن نیمی از جمعیت ایران مورد تجاوز قرار گرفته است.
آقای دولت، محاسبات محمودی را کنار بگذارد و یک نگاهی به همین خبرهای رسمی بیاندازد تا ببیند که اوضاع خیط تر از آن است که تصورش را می کند. فقر پله پله جلو تر می آید و زنده ماندن شهروندان را تهدید می کند.
اگر می شنود و اگر اعتقادی به اسلام دارد و مدعی حکومت اسلامی است به گوشش برسانید؛ فقر از دری وارد شود ایمان از در دیگر بیرون می رود.
به گوشش برسانید که وقتی نان نباشد، کیان خانواده می لرزد و کارگران جنسی، همان هایی که برای لقمه نانی تنشان را به فروش می رسانند، فزونی می گیرند.
به گوشش برسانید روزانه 11 نفر خودکشی می کنند و آمار افسردگی بالا و بالا تر می رود. های آقای دولت دست نشانده، من نه ریاضی ام خوب بوده و نه اقتصاد خوانده ام اما خوب می فهمم وقتی "فقر" فزونی می گیرد مردم برای یک لقمه نان و سیری شکمشان به هر کاری خود را مجاز می بینند.