۱ - سرگردانی، حکایت این روزهای ماست. یک سرگردانی عمومی و ندانستن اینکه میخواهیم چه کار کنیم. دو سال میشود که موسوی و کروبی در حصر خانگی هستند. حکومت یک انتخابات مهندسی شده دیگر برگزار کرده و مثل همیشه آمار مشارکت را مطلوب و بالاتر از میانگین اعلام کرده است.
حالا هم برنامههایش برای انتخابات سال بعد را نوشته و برای گرم کردن تصنعی تنور هم که شده، بازی میکند. بدون اینکه امتیازی بدهد یا اندکی فضا را باز کند. عالیترین مقام نظام هم مثل همیشه تهدید میکند که این همه از انتخابات آزاد حرف نزنید. مگر همه انتخابات قبلی آزاد نبوده است.
تعریف ما و اینها از انتخابات آزاد فرق دارد. حاکمیت همه توانش را به کار گرفته تا انتخابات را آن گونه که خودش میخواهد برگزار کند و این بار هم یک رئیس دولت مطیع و مطمئن را به پاستور برساند. اما ما چه کردهایم؟ هنوز هم نمیدانیم باید باز هم از تحریم انتخابات دفاع کنیم یا اینکه نه، برای رسیدن به مطالبات نیاز داریم به وروود به قدرت.
اگر قرار است که ما هم بازی شرکت کنیم، آن وقت تکلیف رهبران در حصر و زندانیان سیاسی چه میشود؟ باید از این سرگردانی عمومی خارج شد و طرحی نو ریخت.
۲- حرفهای عبدالله نوری به دلم نشست. انگار میشود راهی جست. او معتقد است که نباید فعالیت سیاسی را تعطیل کرد. درست هم میگوید. باید بازی را ادامه داد. اما چگونه؟ حاکمیت دوست دارد یک شبه اصلاح طلب هم در نمایش انتخاباتی شرکت داشته باشد و رای نیاورد. محمد رضا عارف و کواکبیان را برای همین شانتاژ میکند تا یک خط فاصله بزرگ بکشد میان کسانی که معتقدند نظام در انتخابات سال ۸۸ امانت دار نبود و تا آن پرونده مختومه نشود، نباید پروندهای دیگر گشود و کسانی که به فراموشی آنچه که گذشته معتقدند و سهمی از کیک قدرت و چاههای نفتی میخواهند.
حالا این میان عبدالله نوری میگوید: ما باید فعالیت کنیم. انتخابات بخواهیم یا نه، یک فرصت است برای حرف زدن با مردم و طرح مطالبات فراموش شده و خواستههایمان.
۳- تردیدی در این نیست که دولت احمدینژاد آن قدر ضعیف عمل کرده و کارنامه پر از اشتباه دارد که حتی مردم عادی هم میفهمند در این سالها چه گذشته است. حتی حکومت هم که احمدینژاد را با آن هزینه سنگین به اینجا رساند حالا متوجه این اشتباه شده است. دولتی که قرار بود فقر و فساد را ریشه کن کند به مولد اصلی فساد و فقر تبدیل شده است. نما گرهای اقتصادی و معاش روزمره مردم شاهد خوبی است برای ناتوانیهای دولت. اما مساله کنونی ما احمدینژاد نیست. احمدینژاد علت نیست، او نتیجه سیاستهای حکومت بوده برای خفه کردن ما و حالا هم قطعا حاکمیت استقبال میکند از اینکه ما و احمدی نژادیها به جان هم بیافتیم تا هر دو رقیب را از میدان به در کند.
ما خواستههای خودمان را داریم. حرفمان همان است که در انتخابات سال ۸۸ مطرح کردهایم. اجرای همین قانون اساسی و محدود شدن نهادهای فراتر از قانون اساسی. ما آزادی بیان میخواهیم بدون هیچ گونه قید و بندی و البته دولتی سالم و پاکدست که بتواند حداقلهای زندگی روزانه مردم و امنیت انها را تامین میکند.
ما میخواهیم که احزاب پادگانی به پادگانها باز گردند و امنیت اقتصادی برقرار شود و تنشهای بین المللی به پایان برسد تا مردم بتوانند زندگی عادی روزانهشان را داشته باشند.
۴- باید بازی حکومت را به هم زد. کاش میرحسین موسوی بود و همین حالا اعلام میکرد که من برای محک زدن میزان پایبندی رهبری به آزادی انتخابات و امانتداری رای مردم، در انتخابات نامزد میشوم. حالا او نیست، اما یکی از اصلاح طلبانی که امکان رد صلاحیتشان کمتر است و به این خواسته و البته آزادی زندانیان سیاسی و رهبران جنبش پایبند باید بایستد و بگوید که من نامزد انتخابات هستم. از این فرصت استفاده کند و شهر به شهر رو در رو با مردم حرف بزند و بصیرت حاکمیت در چهار سال قبل را یاد اوری کند. موج نارضایتی آن قدر قدرتمند هست که بتوان امیدوار بود از دل این فرصت، یک بار دیگر جنبش خودش را پیدا کند. کمپین انتخاباتی داخل کشور میتواند بسیج همگانی باشد برای آزادی رهبران در بند.
۵- فرصت کم است. میتوان خواب حکومت را آشفتهتر کرد. حکومتی که از همین حالا شاخ و شانه میکشد که بر هم زنندگان امنیت انتخابات را تحمل نمیکند، با وروود یک نامزد انتخاباتی که مطالباتش، همان مطالبات چهار سال قبل است به اضافه آزادی رهبران و زندانیان سیاسی، سرگیجه میگیرد. یا دوباره خشونت عریان به کار میگیرد تا همه چیز را در نطفه خفه کند یا اینکه تن میدهد به حضور نامزد معترضان تا روز پایانی. آن وقت نتیجه دلخواه حاکمیت از صندوقها بیرون نمیآید. خلاصه آنکه باید هزینه انتخابات آرام را برای حاکمیت بالا برد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر