«پول ملی، تنها، وسیلهای
برای تبادل کالا نیست؛ بلکه بخشی از غرور ملی یک کشور نیز هست.»
اگر درستی این گزاره را بپذیریم، آنگاه باید به
این فکر کرد که در یک سال گذشته، غرور ملی ایرانیان چگونه آسیب دیده است؟ سیاستهای
نادرست دولت و آمیخته شدن آن با تحریمهای اقتصادی که باز هم نتیجه سیاستهای مداخله
جویانه دولت ایران در منطقه است، اقتصاد ایران را در دایرهای بسته قرار داده که خروج
از آن به سادگی امکان پذیر نیست.
اقتصاد نفتی، به کشاورزی دِیم کاری میماند. اگر
باران نیاید، محصول نیست. اینجا هم اگر همه درآمد دولت، همین فروش نفت باشد، وقتی که
تحریم میشود، انگار باران نیامده است و محصولی در کار نیست. کشاوز دیم کار، چشم به
آسمان دارد و دست به دعا، همان طور که این روزها حکومت گران در ایران، چشم به عالم
غیب دارند و امید به اینکه شاید روزنهای برای فروش نفت باز شود.
اقتصاد ایران معتاد به نفت است. اگر نفت نباشد،
درآمد ارزی هم نیست. هنگامی که درآمد ارزی نیست، دولت کسری بودجه دارد، بودجه عمرانی
را کاهش میدهد، واردات را کنترل میکند و صنعت برای واردات مواد اولیه با مشکل روبرو
میشود.
وقتی که دولت کسری بودجه دارد، دست به دامان بانک
مرکزی میشود، بانک مرکزی به جای اینکه برای اداره دخل و خرج با همان درآمد نفتی
اندک، راهکاری پیدا کند، دستگاه چاپ اسکناس را روغن میزند و جیب دولت را پر پول میکند.
در هفت سال گذشته، نقدینگی در ایران هشت برابر شده؛
نقدینگی از مرز ۴۲۰ هزار میلیارد تومان گذشته است. در این وضعیت،
دولت بدهکار میشود تا بودجه جاری را تامین کند؛ نقدینگی رشد پیدا میکند؛ اسکناس بدون
پشتوانه که تنها روزمرههای دولت و مردم را پاسخگو است، بازار را تصرف میکند؛ اسکناس
و نقدینگی بدون گردش مالی مفید که جذب بخش تولیدی هم نمیشود، میشود سربار بازار.
در همین حالت، هزینه تولید هم بالا میرود و یک اتفاق ساده رخ میدهد: توان خرید مردم
کاهش پیدا میکند. یعنی تورم بالا رفته است و باز هم یعنی اینکه پول ملی دیگر ارزش
سابق را ندارد.
حالا ما هم گرفتار همین وضعیت شدهایم. دولتِ وابسته
به درآمد نفتی، زمانی که نفت را فروخته، به فکر سرمایه گذاری نبوده است. از یک طرف
تا توانسته کالای خارجی وارد کرده تا به تصور خود در کوتاه مدت، راه را بر افزایش هزینههای
تولید ببندد و از سوی دیگر، مابقی دلارهای نفتی را هم به ریال تبدیل کرده و ریال را
هم در بازار توزیع کرده تا درآمد اسمی شهروندان را افزایش دهد. نتیجۀ این فرآیند ساده
حالا به اینجا رسیده که ریال در فاصله یک ساله بیش از ۶۰ درصد از ارزش برابری خود را از دست داده است.
از دل همین اقتصاد معتاد به نفت که در هفت سال گذشته
به اندازه تمام صد سال گذشته ایران نفت فروخته است، حالا صنعتی به جای مانده که در
آستانه پوکی است. صنعتی کهنه و فرسوده که با فناوری روز دنیا بیش از یک نسل فاصله دارد
و از کمبود ماشین آلات و منابع اولیه در رنج است. دولت هم در این سالها به جای اینکه
به فکر بازسازی صنایع موجود باشد، برای بالا بردن آمار ساخت و ساز، به تاسیس واحدهای
تولیدی جدید روی آورده که به اعتراف وزیر صنعت، معدن و تجارت، هم اکنون بیش از ۱۸ هزار واحد صنعتیِ نیمه تمام منتظر نقدینگی و تکمیل ماندهاند.
نقشۀ راه غلطِ دولت، همان صنایع موجود را هم با
بحران روبرو کرده است. به گونهای که بانک مرکزی در تازهترین گزارش خود، از افزایش
۵۰ درصدی هزینههای تولید در ایران خبر داده
است. اجرای قانون هدفمندی یارانهها، بسان یک عامل تحریک کننده، بر واحدهای صنعتی
و تولیدی اثرگذاری کرده و دولت هم از زیر بار تعهدی که به این بخش داشته، شانه خالی
کرده است.
نتیجه این فرآیند هم پیدا است. از یک سو، میزان
تولید و صادرات کالاهای غیر نفتی ایران با کاهش روبرو شده و از دیگر سو، کارگران بیشتری
در خطر بیکاری و عدم دریافت دستمزد قرار گرفتهاند. تداوم این وضعیت میتواند به کُمای
کامل تولید در ایران هم بیانجامد.
راه حل، سیاسی است
ادامه این وضعیت، یعنی پسرفت چندین ساله در اقتصاد
ایران. یعنی فاجعهای که نزدیک است و باید راهی برای برون رفت از آن یافت. دروغها
و ادّعاهای مقامهای دولتی برای دور زدن تحریمها با راهکار اقتصاد مقاومتی را کنار
بگذاریم؛ این گفتهها مصرف سیاسی دارد، وگرنه همه میدانند تنها راه تنفس اقتصادِ تک
محصولیِ وابسته به نفت، آرامش در بازار بین المللی انرژی و داشتن مشتریان نفتی است
که برای پرداخت پول نفت مشکل نداشته باشند.
ایران هم اکنون از این وضعیت محروم است و نمیتواند
منبع درآمد دیگری را جایگزین درآمدهای نفتی کند. حتی اگر ارادهای هم برای رهایی اقتصاد
ایران از درآمدهای نفتی وجود داشته باشد، در شرایط فعلی امکان پذیر نیست. ایران برای
نجات از اقتصاد تک محصولی، نیازمند سرمایه گذاری در دیگر بخشهای تولیدی است و هنگامی
که راه درآمدهای نفتی بسته است و تحریمهای اقتصادی، سرمایه گذاری در ایران را دشوارتر
کرده، نمیتوان انتظار داشت سایر بخشهای اقتصاد ایران رشد کند. اقتصادی که در هشت
سال گذشته رشدی کمتر از پنج درصد را تجربه کرده و گمانه زنیها از رشد منفی یک درصد
در سال آینده آن خبر میدهد، در آستانه خُرد شدن و فروپاشیدن ستونهایش قرار دارد و
اگر تن به گفتگو و برون رفت از تنشهای بین المللی ندهد، همین اندک زیر ساختهای باقیمانده
نیز از بین میروند و برای ساختن دوباره آن، باید سالها انتظار کشید.
این مطلب پیش از این در تارنمای پیام پارس منتشر شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر